Part 1
جین: جنی پاشوووو...جنیی چقدر میخوابیا
جنی: اوپا پنج دقیقه دیگه....لطفاااا
جین: باشه ولی فقط پنج دقیقه جنی من رفتم حموم و اومدم بیدار شده باشیاااا..
جنی: اووففف... باشهههه حالام برو یه دقیقه ام بخاطر تو هدر رفت
جین با دستش ضربه ای به پیشونیش زد به نشانه تاسف و رفت از اتاق بیرون و لباس هاشو در اورد و وارد حموم شد
.......
حولهش رو برداشت و موهاشو و بدنشو خشک کرد و دورش گرفت و اومد بیرون و دید جنی هنوز خوابه و داد زد
جین: جنیییی میکشمتتتت پاشوووو دیرمون میشهههه
جنی:اوووففف توامممم باشه حالا...
جنی بلند شد و جینو دید که با حوله دورش جلوش وایساده
جنی: جین قصد نداری لباستو بپوشی؟!
جین: اوه راست میگیا تقصیر توعه یادم رفت..
جنی زیر لب گفت :
_خب جنگم بشه تقصیر منه.
.......
جین آماده بود و رفت سمت اتاق جنی که دید هنوز خانم میکاپش تموم نشده
جین: جنیییی ساعت ۷:۱۰ دقیقسسسس گمشووو بیا دیگههههه
جنی: جین چقدر غر میزنی هووفف...
جنی پا شد و رفتن سوار آسانسور شدن و بالاخره رسیدن سوار ماشین شدن جین پشت فرمون و جنی بغلش
جین: جنی برو عقب میخوام دوست دخترمو سوار کنم
جنی زیر لب گفت:
_ای لعنت به تو و دوست دخترت
جین: چیزی گفتی؟؟
جنی: نه نه تو راحت باش یه وقت نگی خواهرم مهم تر از دوست دخترمه هاااا
جین: برو برو بشین زر نزن
جنی چشم غره ای رفت و نشست عقب
جین: جنییییی چه مرگتههههه خب پیاده میشدی میرفتی عقب اشتباه نمیگم که گربه ای اونم از نوع کوچولو وحشی
جنی: خفه شوووو راحتو برو من گربم توام موش گنده ای
جین خندید و جنی اخم کرده بود به معنی اینکه خفه شو تا نزدمت و رسیدن به دوست دختر جین جنی اونو تا حالا از نزدیک ندیده بود ولی عکسشو دیده بود(راستی سانا هم ایشونه)
تو ذهنش میگفت:
چه خوشگله البته داداشم ارزشش بیشتر از ایناست و خب من خوشگل ترمممم...
جین: سانا آماده ای بریم؟
سانا: آره عشقم بریم
جنی تو ذهنش میگفت: این چندش بازیاااا چیهههه دخترهی... خدایاااااا چقدرم نچسبببب هووففف...
جنی پوف بلندی کشید که جین و سانا برگشتن سمتش
جنی با اخم و اعصبانیت گفت:
_به چی نگاه میکنین؟؟؟
سانا: عشقم خواهرت اصلا به تو نرفته ها
جین ساکت شد میدونست جنی الان توانایی اینو داره که سانا رو جر بده
جنی: اوپا پشه ای این دور و وراس اخه صدای وز وزش به گوشم خورد.
جین که داشت از خنده پاره میشد گفت:
_نمیدونم والا
سانا: عههههه که اینطور وایسا میخوام پیاده شم
جین: مسخره بازی در نیار سانا
جنی: اوپا بزار بره هرچی کمتر بهتر
جین: خفه شو جنی
جنی که فهمید اوضاع جدیه چیزی نگفت
جین وایساد و سانا پیاده شد و محکم درو بست و رفت
جنی: دختره احمق خب به عنم که رفتی الان درو کوبیدی که چی پولشو داری خسارتشو بدیییی هاا نه دارییی؟؟؟
جین: جنی میزنمتاااااااا.....
جنی: برو بابا
جین چشم غره ای رفت و رسیدن به مدرسه و پیاده شدن و رفتن داخل مدرسه جنی سال اولی بود و تازه دیده بود این مدرسه رو
جنی: اوپا اینجاستتتت؟؟؟
جین: نه اومدیم استخر
جنی: خفه شو موش گنده...
جین: من میرم قهوه بگیرم جنی توام میخوای؟!
جنی: نه برای من آب بگیر
جین باشه ای گفت و رفت
جنی مونده بود تنها اون وسط که یهو حس کرد یکی زد رو شونش ، برگشت و دید یه پسر خوشگل و ... اره دیگه
جنی: کاری داشتی؟
پسره: سلام
جنی: فرمایش؟؟؟
پسره: اسمت چیه؟؟
جنی: برای چی میخوای؟!
پسره: میخوام صدات کنم اسکل
جنی: اولشم اسکل جد و ابادته دومشم اسمم رو لازم نمیدونم بهت بگم به من چه هرچی خواستی صدا کن.
پسره به جنی نزدیک شد دستشو دور کمرش گرفت و چسبوند به خودش و گفت:
_باشه هرزه کوچولو...راستی اسم منم سهون هست(ایشونم سهون)
جنی: چیییی...چیکار میکنی ولم کن عوضییی
سهون: کاری نمیکنم یکم خوش گذرون....
که یهو جین اومد و با مشت زد تو صورت سهون
جین: سهون دفعه اخرت باشه به خواهرم نزدیک میشی
جنی اون باهات کاری نکرد که؟ حالت خوبه؟
جنی: اره اره...خوبم فقط اینکه تو میشناسیش؟
جین: اره اکس ساناعه...
جنی: چیییی...
سهون: دوست دخترم رو ازم گرفتی تازه این شروعش بود
جین اومد بره سمتش و سهون رو بزنه که جنی جلوشو گرفت
جنی: اوپا ولش کن ارزشش رو نداره...
جین باشه ای گفت و آب رو داد به جنی
جنی: مرسی موشِ گنده
جین: خواهش گربه وحشی
جنی: خب چیکار کنیم؟
جین کمی از قهوهاش نوشید و گفت:
_بریم اون سمت دوستام هستن
جنی باشه ای گفت و شروع کردن به راه رفتن
..........
..........
Please comment ✨
Please vote 💞
لطفا کامنت و ووت بذارید و نظراتتون رو بگین تا بدونم کجاشو درست کنم و تغییر بدم...
YOU ARE READING
Forbidden love 1
FanfictionSeason 1 : Forbidden love او آنقدری زیباست که کلمات در برابر زیبایی اش کم میاورند کیم جنی دختری که تا به حال دوستی یا خواهر و برادری نداشته و به تنهایی با مادرش و بدون خبر وجود برادر و پدرش زندگی کرده کیم سوکجین برادر جنی که عضو اکیپی هفت نفره بود و...