Part 2
جنی: خب چیکار کنیم؟
جین کمی از قهوهاش نوشید و گفت:
_بریم اون سمت ، دوستام هستن
جنی باشه ای گفت و شروع کردن به راه رفتن
ミ★
.......
ミ★
جیمین: هی بچه ها اونجا رو ببینین
شوگا: چه خوشگله!
جونگکوک: انگاری جدیده ولی راست میگی خیلی خوشگله
جیهوپ: یچی اون ور تر از خوشگل
نامجون: باهاتون موافقم،
تهیونگ: حالا مگه چیه که انقدر میگین خوشگِ...
تهیونگ دهنش وا مونده بود و از حرفش پشیمون شد نمیتونست از نگاه کردن اون دختره زیبا دست برداره و همه پسرا داشتن به جین و جنی نگاه میکردن
اونا میدونستن دوست دختر جین نیست پس حتما همون خواهریه که میگفت درسته ، کیم جنی!!!
جین و جنی رسیدن به میز پسرا
جنی سرش رو به معنی سلام خم کرد
جین: پسرا ، ایشون جنی همون خواهرمه که جدا از هم زندگی میکردیم از اول تابستون اومد پیش من و باهم زندگی میکنیم.
(بچه ها جنی و جین به دلیل جدایی پدر و مادرشون جدا زندگی میکردن ، جنی پیش مادرش در نیوزلند و جین پیش پدرش در کره)
پسرا سرشون رو خم کردن به معنی سلام
جین: جنی اینا همون دوستامن که گفتم
شوگا: سلام من یونگی هستم میتونی شوگا صدام کنی .
جیمین: منم جیمینم
جونگکوک: جونگکوک هستم کوک صدام کن راحت ترم
جیهوپ: منم جیهوپ هستم
نامجون: منم نامجونم فکر کنم سال اولی هستی پس من معلمتم هستم.
تهیونگ: منم تهیونگم ، معرفی نمیکنی خودتو؟
جنی: چرا که نه، من جنی هستم و اره سال اولی هستم و خوشبختم از آشناییتون.
تهیونگ: پیش من جا هست میتونی بشینی
جنی نشست و ممنونی گفت و جین هم کنار جیمین نشست
جین: خب بچه ها برنامه ای ندارین برای بعد مدرسه؟ مثلا بریم جایی؟؟؟
تهیونگ: جنی توام میای؟
جنی: اوه، نمیدونم راستش ببینم چی میشه!
تهیونگ باشه ای گفت و جین گفت:
_جنی توام بیا دیگه نمیخوای که تنها خونه بشینی؟
جنی: خب پس باشه منم میام.
جیمین: اوکیه پس شب بریم یه رستوران من رزرو میکنم.
همه باشه ای گفتن و زنگ خورد
نامجون: جنی تو بیا دنبال من تا راه رو نشونت بدم تو کلاس منی.
جنی: اوکیه
جنی و نامجون رفتن و بقیه هم رفتن سر کلاس
ミ★
.......
ミ★
(موقعیت:کلاس سال اولی ها)
نامجون: خب بچه ها من کیم نامجون استادتون هستم همتون دانش آموز جدید هستین پس میخوام معرفی کنین همدیگه رو جنی از تو شروع میکنیم.
جنی: اوه باشه خب من کیم جنی هستم از سه سالگی نیوزلند بودم و تابستون اومدم کره و الان هم کره زندگی میکنم
نامجون: خوشبختم جنی و بغل دستی جنی لطفا
بغل دستی جنی: خب من لالیسا مانوبان هستم میتونین لیسا صدام کنین دو رگهی کره ای تایلندی هستم و خوشبختم از آشناییتون.
نامجون: خوشبختم لیسا بفرما بشین.
لیسا نشست و جنی بهش گفت:
_خوشبختم لیسا جدی تایلندی هم هستی؟
لیسا: اره نکنه توام میخوای منو مثل بقیه بخاطر ملیتم مسخره کنی؟!
جنی: اوه معلومه که نه ، راستی خوشبختم
لیسا: خوبه همچنین
نامجون: لیسا و جنی لطفا حرف نزنید تا بقیه هم خودشون رو معرفی کنن
جنی و لیسا باشه ای گفتن و ساکت شدن
ミ★
.......
ミ★
کلاس ها تموم شد و همه تقریبا رفته بودن و نامجون از جنی خداحافظی کرد و گفت شب میبینمت و رفت لیسا و جنی مونده بودن که وسایلهاشون رو جمع میکردن که خیلی سکوت بدی بود و جنی این سکوت رو شکست.
جنی: خب لیسا شب میای بریم به یه رستوران؟ من میخواستم برم با اوپام و دوستاش و خب دختری نیست میشه توام بیای؟
لیسا: راستش وقت منم آزاده پس هماهنگ میکنیم میشه دوتا از دوستامم بیارم؟؟
جنی: آره خوشحال میشم...
لیسا به جنی شمارشو داد و جنی هم یادداشت کرد و لیسا گفت: بعدا یه گپ میزنم تورم میارم داخلش که با جیسو و رزی آشنا شی اونا سال دومین یه سال بزرگترن ولی خب از بچگی دوستیم بعدا میبینمت
لیسا رفت و بعدش جنی هم با جین رفت
ミ★
.......
ミ★
شب شده بود و جین و جنی هم آماده بودن و جنی به لیسا هم گفته بود آماده شه و حتما لیسا هم آماده بود تا الان جنی از اتاق اومد بیرون و رفت جلوی جین و با ذوق گفت:
_چطور شدم اوپا؟؟؟
جین: خوشگل کی بودی تو؟ معلومه من!
جنی: جدی خوب شدممم؟؟؟
جین لبخندی زد و گفت:
_اره حواسم باشه ندزدنت.
جنی: خب دیگه موش گنده پاشو بریم دنبال لیسا و دوستاش
جین: باشه همون دوستای جدیدت؟؟
جنی: اره پاشو پاشو...
جین: باشه گربه وحشی
جنی و جین سوار ماشین شدن و بعد نیم ساعت رسیدن به خونه لیسا
لیسا و جیسو و رزی هم اومدن و سوار شد که جین تا جیسو رو دید انگار دوست دختری نداره هنگ کرده بود اون انقدری خوشگل بود که حواسش پرت شد اما به روش نیاورد و خواست طبیعی جلوه بده گفت:
_چهارتا خوشگل پیشمن دیگه چی بخوام؟؟
جنی که دید دخترا معذب شده چشم غره ای رفت به معنی خفه شو
جین هم فهمید چی گفته و حرکت کرد و چیزی نگفت
که رسیدن به رستوران(استایل جنی)
(استایل لیسا)
(استایل رزی)
(استایل جیسو)
.............
.............
Please comment ✨
Please vote 💞
لطفا کامنت و ووت بذارید و حمایتم کنین ممنون میشم
راستی ایرادی داشت این پارت یا هرچیزی بیاید بگید درستش کنم
نظراتتون رو کامنت کنید حتی انتقاد هم خوشحالم میکنه واقعا نیاز به حمایتتون دارم ✨✨✨
YOU ARE READING
Forbidden love 1
FanfictionSeason 1 : Forbidden love او آنقدری زیباست که کلمات در برابر زیبایی اش کم میاورند کیم جنی دختری که تا به حال دوستی یا خواهر و برادری نداشته و به تنهایی با مادرش و بدون خبر وجود برادر و پدرش زندگی کرده کیم سوکجین برادر جنی که عضو اکیپی هفت نفره بود و...