Part 3
جنی و جین سوار ماشین شدن و بعد نیم ساعت رسیدن به خونه لیسا
لیسا و جیسو و رزی هم اومدن و سوار شد که جین گفت:
_چهارتا خوشگل پیشمن دیگه چی بخوام؟؟
جنی که دید دخترا معذب شده چشم غره ای رفت به معنی خفه شو
جین هم فهمید چی گفته و حرکت کرد و چیزی نگفت
که رسیدن به رستوران
ماشین رو پارک کردن و پیاده شدن
لیسا: اینجاست؟
جنی: اره فکر کنم
جین: همینجاست بیاین دنبالم
دخترا سری به معنی باشه تکون دادن و رفتن تا میز رو پیدا کنن
ミ★
.......
ミ★
تهیونگ نگاش ناگهان به جنی خورد که از اون دور با اون لباس مشکی خیلی زیبا بنظر میومد
جونگ کوک: اون دختره که چتری داره کیه؟چه خوشگله!!!
جیهوپ: جونگ کوک انگاری عاشق شدی
جونگ کوک با چشم غره زیر لب گفت:
_خفههه شووو
جیمین: فکر کنم دوستای جنی هستن درسته؟
نامجون: آره دوستاشن ولی همشون تازه واردن جنی و لیسا سال اولی هستن ولی جیسو و رزی سال دومی تا جایی که میدونم
شوگا: تو اینارو از کجا میدونی کلک؟
نامجون: بابا پرونده هاشونننن رو دیدممم
شوگا با نگاهی که خنده بدجنسانه میکرد باشه ای گفت و بالاخره اونا رسیدن و میز رو پیدا کردن
جین: اینجان بیاین.
همگی رسیدن که یهو تا جیسو خواست بشینه جین سریع صندلی جیسو و کشید عقب و همه دهنشون وا مونده بود
که جنی اومد یچیزی رو تو ذهنش بگه که بلند گفت:
_اخههه کثافت من که خواهرتم اینکارو نمیکنییی
همه نگاها روش بود و جنی تازه فهمید چه غلطی کرده و نشست و تهیونگ یه خنده ریزی کرد که از چشمای جنی دور نموند البته
جنی: به چی میخندی؟!
تهیونگ باز کمی از اون خنده های مستطیلیش کرد و گفت:
_هیچی هیچی ببخشید...
جنی زیر لب گفت میکشمت و تهیونگ انگار هم میخواست باز بخنده هم میدونست اینکارو کنه گور خودشو با دستای خودش بکنه پس چیزی نگفت و
ミ★
.......
ミ★
همگی غذاشون رو تموم کرده بودن که خواستن بلند شن که یهو جنی گفت:
_همه بیاین امشب خونه ما!
همه شوکه شدن و تهیونگ خنده ای ریز رو لب هاش افتاده بود
جنی با تهیونگ چشم تو چشم بود که یهو روشو گرفت از تهیونگ و با خجالت اون ور کرد
جیهوپ: راستش من نمیتونم کار دارم
نامجون: منم باید برای مدرسه یه چیزایی رو آماده کنم ببخشید
شوگا: من خوابمه نمیام!
جنی با اخم گفت:
_هوفففف بقیه که میاین دیگهههه؟؟؟
جنی داشت از همه میپرسید اما تو چشمای تهیونگ زل زده بود که تهیونگ با خنده گفت:
_من مشکلی ندارم وقتم آزاده
که جیمین و جونگ کوک هم تایید کردن به معنی اینکه ماهم کاری نداریم میایم
جنی انگار داشت از خوشحالی میمرد که رو به دخترا کرد و گفت:
_دخترااااا میاین دیگه؟
لیسا: منم وقتم آزاده اما نمیدونم رزی و جیسو بیان یا نه
رزی: من میتونیم بیام چون خانوادم نیستن و اینجوری برای من هم بهتَر....
که جین پرید وسط حرفش و گفت:
_جیسو توام میای دیگه؟؟
همه زل زده بودن به جین که فهمید چیکار کرده
جیسو: باشه اما با این لباسا؟
جنی: جیسویاااااااا لباسای من هستن خب دیگه بهونه نیاررر زود باش بیا دیگهههه
جیسو خندید و باشه ای گفت و همگی راه افتادن سمت ماشین پسرا با ماشین تهیونگ رفتن و جین و دخترا هم با ماشین جین که راه افتادن....
ミ★
.......
ミ★
جین: خب رسیدیم پیاده شین
دخترا پیاده شدن که ماشین پسرا هم رسید و اوناهم پیاده شدن و همگی سوار اسانسور شدن و رفتن تا رسیدن به خونه جین و جنی
جنی: اوپااا کلید داری یادم رفت بیارممم
جین: میدونستم برا همین یکی آوردم نمیشه به مغز تو اعتمادی کرد
تهیونگ به زور جلو خندشو میگرفت نه تنها تهیونگ بلکه همه که جنی چشم غره ای رفت و همگی رفتن داخل خونه جنی دست دخترا رو گرفت و برد به اتاقش تا لباسشون رو عوض کنن
جین هم پسرا رو برد و لباسی بهشون داد و اوناهم عوض کردن
همگی دیگه لباس های خواب پوشیده بود
YOU ARE READING
Forbidden love 1
FanfictionSeason 1 : Forbidden love او آنقدری زیباست که کلمات در برابر زیبایی اش کم میاورند کیم جنی دختری که تا به حال دوستی یا خواهر و برادری نداشته و به تنهایی با مادرش و بدون خبر وجود برادر و پدرش زندگی کرده کیم سوکجین برادر جنی که عضو اکیپی هفت نفره بود و...