👟گیرنده آرزوها👟

138 33 9
                                    

پارت اول: گیرنده آرزوها

امیدوارم گیرنده آرزوها واقعاً حرف‌های من رو به پری‌ها برسونند.

**********************

جان با شنیدن حرفی که مادرش زد، با تعجب گفت: 

من حالا باید بفهمم مدرسه‌م عوض شده؟ وسط سال؟ اصلاً چرا باید این کار رو انجام بدید؟ 

زن در حالی که برای خودش یک قهوه درست میکرد، جواب پسرش رو داد: 

این مدرسه بهتره. حتی به خونه هم نزدیک‌تره. اینطوری زمان بیشتری برای درس خوندن داری! 

جان عصبی بود. انقدر عصبی که نمی‌دونست چطور باید خودش رو خالی کنه!!! نفس عمیقی کشید و گفت:

همه دوست‌های من اونجا بودن. شما چطور تونستید همچین کاری بکنید؟ 

زن روی مبل نشست و بی‌هدف کانال‌های تلویزیون رو بالا و پایین کرد. جان از این بی‌محلی مادرش خسته شده بود. کنترل تلویزیون رو برداشت و اون رو خاموش کرد. جان ادامه داد: 

من میدونم شما به خاطر شهریه پایین‌تر مدرسه من رو عوض کردید. کاش به جای شرکت توی مراسم‌های مذهبی و پول خرج کردن برای خداهایی که نمی‌بینید، به فکر من بودید. 

زن اخمی کرد و ادامه داد: 

اینطوری نگو! اون‌ها نگهبان... 

جان این بار با صدای بلند گفت: 

فقط بابا مراقب من بود. کاش منم همراه بابا مرده بودم! 

و بعد از گفتن این حرف به سمت اتاقش رفت. خانم لینا یک فرد مذهبی بود و بخش اعظمی از درآمدش رو صرف مراسم‌های مذهبی میکرد. شیائو جان می‌تونست با همه چیز کنار بیاد. 

براش اهمیت نداشت چه لباس‌هایی بپوشه، چه کلاس‌های فوق‌برنامه‌ای شرکت کنه یا حتی چی بخوره. اون فقط دلش میخواست توی مدرسه خوب درس بخونه! 

حالا مادرش تنها حقش رو بهش نداده بود. اون هم فقط به خاطر همین مراسم‌ها. خودش رو روی تختش پرت کرد و چشم‌هاشو بست. جان روابط اجتماعی خوبی داشت؛ اما چطور می‌تونست وسط سال تحصیلی دوباره با کسی صمیمی بشه؟ 

اصلاً این جابه‌جایی به نفعش نبود؛ مخصوصاً که جان برنامه داشت برای تحصیل در کشور دیگه، بورسیه بگیره. نفس عمیقی کشید و به گیرنده آرزوهاش خیره شد. چشم‌هاشو بست و آرزو کرد که همه چیز توی مدرسه جدیدش به خوبی پیش بره، این تنها آرزویی بود که فعلاً داشت. 

**********************

با شنیدن صدای زنگ ساعت کوچکش چشم‌هاشو باز کرد. برای دو دقیقه روی تخت نشست تا انرژی کافی برای بیدار شدن داشته باشه. کاش امروز تعطیل بود و می‌تونست بیشتر بخوابه. 

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 05, 2024 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑴𝒚 𝑳𝒐𝒗𝒆 𝑺𝒉𝒐𝒆𝒔Where stories live. Discover now