Part 1

53 13 0
                                    


_ اون کیه؟

+ کی؟

مسیر نگاه دوستش رو دنبال کرد و به پسر مرموز و منفور دانشگاهشون رسید.

+ لی فلیکس رو میگی؟

_ اهوم پس اسمش فلیکسه. لبخند روی صورتش شکل گرفت.

+ هیونی بهتره بیخیالش بشی اون مایه دردسره.

با شنیدن حرف جونگین نگاهش رو از پسر مقابلش گرفت و به شکل سوالی به جونگین خیره شد.

+ هیچکی نباید به اون نزدیک بشه هیونگ قسم میخورم خود بدشانسیه بهتره بیخیالش بشی.

جونگین حتی فکرشو نمی‌کرد با این حرفا هیونگ کله خرابشو بیشتر درمورد اون پسر کنجکاو کنه .
با رد شدن پسرک بلوند از کنارش رشته افکارش پاره شد و بدون حرف پشت سر پسر به راه افتاد بی توجه به اسمش که مکرر از دهان جونگین خارج میشد.

با فاصله نسبی طوری که فلیکس متوجه نشه دنبالش راه افتاده بود و حالا رسیده بود به پشت بام دانشگاه.

پسرک به آسمون خیره بود و موهای طلایی رنگش مقابل خورشید بدجوری دلبری میکرد .

تصمیم گرفت بهش نزدیک بشه که صدای چند پسر که سمت فلیکس میرفتن متوقفش کرد، اصلا حس خوبی نداشت.

× هی ببین کی اینجاس. پسری با صدای بلند با خنده گفت و باعث لبخند مزخرفی روی صورت دوستاش شد.

به نظر می‌رسید قصد آزار دادن فلیکس رو داشتن با این فکر اخمی روی صورتش شکل گرفت علاقه ای به دردسر نداشت و مردد بود که باید مداخله کنه یا نه
بنظر نمی‌رسید پسر کوچیکتر بتونه در مقابل سه نفری که هیکلی درشت داشتن مقابله کنه.

× لی فلیکس بهتر نیست به سونبه هات سلام کنی؟ و باز هم صدای خنده هاشون بلند شد.

با شنیدن صدای آزار دهنده متیو چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید و به سمت افراد پشت سرش رفت و بدون هيچ حرفی از کنارشون گذشت که مکان رو ترک کنه امروز اصلا روز خوبی برای دردسر نبود.

دستی محکم دست ظرفیش رو کشید.

× یا لی فلیکس!!!

با فریاد فلیکس رو کشید و روی زمین انداخت.

× انگار درس دفعه قبلو فراموش کردی دلت هوس کتک کرده؟

به پسری که روی زمین افتاده بود و با چشم هایی پر از نفرت بدون هيچ ترسی به مزاحم های بالای سرش خیره بود نگاه کرد.
دیگه تحمل دیدن صحنه مقابلش رو نداشت قدمی جلو گذاشت که با صدای فریادی متوقف شد.!!

× اااااخ.

و پسر مقابل پاهای هیونجین به زمین خورد.

چیشد؟ با دیدن چهره بهت زده دو پسری که به میتو خیره شده بودن نگاهش رو به فلیکس که با عصبانیت بهشون خیره بود معطوف کرد واقعا فلیکس میتو رو زده بود؟

پسر ها که از دیدن دوستشون که با لگد محکم فلیکس پخش زمین شده بود ترسیده سمت فلیکس چرخیدن باید کاری میکردن؟

_ من جای شما بودم بیخیال میشدم!

با شنیدن صدا، افراد حاضر در صحنه متوجه حضور هیونجین شدن.

_ لوکاس بهتره میتو رو به درمانگاه ببری بنظر نمیرسه حالش خوب باشه. حرفش رو با لبخندی به پایان رسوند.

دو پسر که هوانگ هیونجین پسر رئیس دانشگاه رو خوب میشناختن بیخیال هر حرف اضافی شدن به سمت متیو حرکت کردن و زیر بغلش رو گرفتن.

فلیکس تکیه به لبه پشت بام به صحنه مقابلش خیره بود اصلا نمیفهمید هیونجین اونجا چکار میکنه کمتر کسی بود که اون پسر رو نشناسه.

پسر ها متیو رو از روی زمین بلند کردند بنظر می‌رسید الان هوشیار باشه پس گفت : " بهتره به پرنسس بگی دست از سرم برداره و این بازی رو تموم کنه."

بعد از شنیدن حرف فلیکس از در پشت بام خارج شدن باید گزارش این اتفاق رو به پرنسس میدادن.

بعد از رفتن پسرا بدون توجه به هیونجین دوباره لبه پشت بام قرار گرفت و چشماشو بست اصلا حال روحی خوبی نداشت به سختی خودشو کنترل میکرد که اشک هاش جاری نشن.

_ حالت خوبه؟هیونجین پرسید هم قصد فهمیدن حال پسرک رو داشت هم اینکه میخواست سر صحبت رو باهاش باز کنه.

+ منو نادیده بگیر و برو پی کارت!

از شنیدن جواب فلیکس لبخندی زد حدس زدن شخصیتش کار سختی نبود اون استاد پایین اوردن گارد بقیه بود .
قدمی جلو گذاشت و کنار فلیکس قرار گرفت.

_ متاسفم ولی نمیتونم تورو نادیده بگیرم.
با لبخندی به فلیکس نگاه کرد.

چشم هاشو باز کرد و به سمت پسر قد بلند مقابلش چرخید خیلی عصبی بود ولی نمی‌خواست به آدم بی طرفی حمله کنه.

+ هوانگ هیونجین لطفا بیخیال شو اصلا حال و حوصله کل کل ندارم.

_ نه اشتباه برداشت نکن ببین...

فلیکس حتی بهش فرصت حرف زدن نداد و به سمت در خروج پا تند کرد اگه یکم دیگه اونجا میموند صدرصد صورت جذاب پسر رو با مشت هاش داغون میکرد.




°•°•°•°


پارت اول اپ شد درسته کوتاهه ولی در آینده بیشتر و بهتر میشه امیدوارم ازش لذت ببرین و از اشتباهاتم چشم پوشی کنید.♡

M𝐞𝐫𝐢𝐧𝐚Donde viven las historias. Descúbrelo ahora