روزها میگذشت و استاد مین هر روز جیمین رو میدید.
همچنان در نظرش مزاحم بود و اما گاردی در برابرش نداشت.
در حال تصحیح برگههای امتحانی بود که با دیدن اسم پارک جیمین، متعجب شد و پشت و روی برگه رو نگاه کرد. جلوی سوالها بیجواب بود و فقط با اشکالی عجیب غریب و متفرقه تا آخر پر شده بود.
_شما، خیلی، دوست، داشتنی، هستید.
کلمه به کلمه خوند تا به آخرین سوال که یک شکلک لبخند دنداننما جلوش بود رسید.
خندهی صداداری کرد و سرش رو تکون داد.
_پررو.
از شیطنت و این رفتارهای کودکانهاش بدش نمیاومد و حتی براش جالب بود.
صدای درب خونهاش رو که شنید، به قصد باز کردنش از پشت میز بلند شد.
×سلام آقای مین، یه آقایی گفتن این رو بدم به شما.
با دیدن پاکتی به شکل همون قبلی، صورتش رو اخمی خط خطی کرد و نگاهش به اطراف خیابان سوق داده شد. با دیدن همون ماشین قبلی و رانندهای که دختر بود، اخمش غلیظتر شد.
شیشهی ماشین بالا رفت و ماشین از دیدرس خارج شد.
چهرهی اون دختر در ذهنش ثبت شد و همخوانی پیدا کرد با چهرهی دختری که سر کلاس به جیمین خیره شده بود!
با فکری که در ذهنش پدیدار شد، متاثر از رفتار دانشجو، به داخل برگشت و بدون اون که داخل پاکت رو ببینه، به سطل زباله انداختش.
تصحیح کردنش رو تموم کرد و به استراحت پرداخت.
.
.
.
-خیلی خوشحالی، چی شده موفق شدی شمارهی استاد رو بگیری؟
+خیر.
پا روی پا انداخت و با چهرهای که مدتها بود خندان بود گفت
+چیزی نشده فقط خیلی خوشحالم چون حس میکنم موفقیتم نزدیکه.
-به همین خیال باش، تو حتی اسم استاد رو هم نمیدونی، در واقع هیچی ازش نمیدونی، از کجا معلوم مجرد باشه؟
+حلقه نداره و با تلفنش هم زیاد صحبت نمیکنه.
-چه ربطی داره؟
+ربطش اینه که اگر مجرد نبود حداقل یک بار باید با همسرش تلفنی صحبت میکرد دیگه، و بهش هم نمیخوره که متاهل باشه، درسته خیلی شوهره ولی مجرده چون برای منه.
-همچنان خیال بباف.
+من رو ول کن، شما در چه حالید؟
به سمت جلو خم شد و پرسید. تهیونگ هم جزوهاش رو کنار گذاشت و با تکیه دادن به پشتی مبل، همون طور که لبخند روی چهرهاش نمایان شده بود گفت
YOU ARE READING
My PARTNER
Fanfiction[شریک من] "+من میخوام... همراهم باشی، کنارم، دست تو دست، قدم به قدم، همیشه و همهجا، مثل نفس. _باهات میمونم." کاپل: جیون، یونمین،(ورس). ژانر: برشی از زندگی، روانشناسی سکسولوژی، اسمات. Couple: JiYoon, YoonMin,(Verse). Genre: Slice of Life, Psycholo...