_صبح به خیر خوشگل رالی سوار.
با حرف یونگی خندید و عمق صدای بعد از بیداریاش رو به گوش رسوند
+صبح به خیر خوشگل جیمین.
دست چپش رو بالا برد و با انگشت اشارهاش گونهی مرد رو لمس کرد.
+هر بار که چشم باز میکنم خوشگلیت رو میبینم بهم حمله دست میده؛ مطمئنم با عشق خیلی زیاد و خالصانه ساخته شدی.
نتیجهی حرفش شد لبخند پررنگی که از یونگی هدیه گرفت.
مرد از تخت پایین رفت و درب کمد چوبیاش رو باز کرد.
_میخوای یه دوش آب خنک بگیر، تا بیای صبحانه آمادهست.
جیمین از تخت پایین پرید و همون طور که بالا تنهاش برهنه بود، از پشت به یونگی نزدیک شد و میون بازوهاش گرفتش.
+میشه با هم دوش بگیریم؟
_من دیشب حمام بودم و اگر الان قصد دیگهای داری باید به اطلاعت برسونم شیش صبحه و من باید برم سرکار.
صورتش رو میون چال گردن مرد فرو برد و نفس گرمش رو روی پوستش ول کرد.
+لطفا؟
_جیمین!
سرش رو کج کرد و به سمتش برگشت.
+فکر کنم چیزهایی که به خوردم دادی اثر کرد.
با لبخند به پایین تنهی خودش چشم داد و ادامه داد
+البته مطمئن نیستم باید امتحانش کنم.
یونگی که از شوخی جیمین آگاه بود، از کنارش رد شد و راه آشپزخانه رو در پیش گرفت
_خودت رو گول بزن.
+چشم ددی.
با صدایی نازک و لحنی کشدار گفت و صدای خندهی یونگی رو که شنید خودش هم خندید.
روتین هر روزشون بود؛ کنار هم بیدار میشدن؛ یونگی صبحانه آماده میکرد و به محل کارش میرفت؛ جیمین بعد از خوردن خوارکهایی که یونگی براش لیست کرده بود و گاهی انجام ورزش صبحگاهی، به دانشگاه و نمایشگاه میرفت.
حالا هم در حال چک کردن کاغذ چسبیده روی درب یخجال بود که یونگی براش آماده کرده بود.
+پسته.
سرش رو کمی عقب برد و پرسید
+پسته چه قدر؟
_هر چه قدر که دلت میخواد، فقط مراقب باش پوستش نره زیر دندونت.
+چشم استاد.
احترام نظامیای گذاشت و با برداشتن کاسهای، مشغول پر کردنش با پسته شد.
+حس دانش آموزهای دبستانی رو دارم که مادرها براشون همه چیز آماده میکنن و میفرستنشون مدرسه.

YOU ARE READING
My PARTNER
Fanfiction[شریک من] "+من میخوام... همراهم باشی، کنارم، دست تو دست، قدم به قدم، همیشه و همهجا، مثل نفس. _باهات میمونم." کاپل: جیون، یونمین،(ورس). ژانر: برشی از زندگی، روانشناسی سکسولوژی، اسمات. Couple: JiYoon, YoonMin,(Verse). Genre: Slice of Life, Psycholo...