فردا جشن تولد يکي از دوستاي صميميم بود ....
به فروشگاه رفته بودم تا لباسي رو که براي جشن ميخواستم بخرم
يه لباس شب زيبا توي ويترين چشمم رو گرفت اون لباس واقعا زيبا بود
من عاشق رنگ سفيدم اون لباس با اينکه ساده بود اما واقعا خيلي خوش دوخت بود
تو پاساژ رفتمو لباس رو به تن کردم تو ايينه به خودم نگاه کردم خيلي بهم مي اومد انگار تو تن خودم دوختنش قيمتش با اينکه زياد بود اما مي ارزيد
لبا س رو خريدم و از پاساژ بيرون اومدم يه کفش سفيد ساده و پاشنه دار هم گرفتم و به سمت خونه به راه افتادم کيليد رو انداختم تو در و در رو باز کردم امروز خواهرم پيش يکي از دوستاي صميميش مونده بود و ممکن بود تا فردا نياد ميدونيد که خواهرم3سال از من بزرگتره من نميتونم کاري بازندگيش داشته باشم
لباسارو تو اتاق گذاشتم غذا اماده کردم و به سمت حموم رفتم يه دوش چند دقيقه اي گرفتم چون فردا هم ميخواستم دوش بگيرم موهاي خيسم رو گوجه اي بستم تا بعد غذا خوردن خشکشون کنم ميز رو چيدمو شروع کردم به غذا خوردن همون جور که غذا ميخوردم در حال فکر کردن بودم
خب اگه فردا رزي بخواد پسراي کلاسم که صد البته دعوت ميکنه دعوت کنه
اون علي هم اونجاس اه اخه خدا اينم ادمه تو رو زمين اوردي که بخواد منو اذيت کنه؟؟؟
اون حرکت ديروزش يادم نرفته اصلا از رفتارش خوشم نيومد
بايد سعي کنم ديگه روبروش قرار نگيرم
رفتم تلوزيون ديدمو بعد به سمت اشپز خونه رفتمو يه ليوان شير خوردم دندونامم مسواک زدمو رفتم تو اتاقم تا بخوابم رو تخت پريدم و به خواب عميق فرو رفتم**************
از کي بود بيدار شده بودم بايد اما ده ميشدم که برم جشن تا 3ساعت ديگه شروع ميشد و من وقت زيادي نداشتم خونه ي دوستم هم دوره و دقريبا يک ساعت تو راه بايد باشم پس رفتم يک دوش چند دقيقه اي گرفتمو موهام رو خشک کردم و موهام رو ساده درست کردم و لباس رو پوشيدم از روشم يه ژاکت بوشيدم و ارايش ملايم کردمو به مهموني رفتم
***************
تو اتاق بودم داشتم ژاکت رو در مياوردم صداي در اومد و بعد قامت رزي پديدار شد
ر_وايييييي چه خوشگل شدي ياسي
_سلام عزيزم تو که از من خوشگل تر شدي تولدتم مبارک باشه
ر_ممنونم بيا بريم پايين يه نوشيدني بخوريم تا بقيه بيان
_باشه فقط يه لحظه من ژاکتو کيفمو بزارم تو اتاق ميام
ر_اوکي من پايينم فعلا
__فعلا
باسرعت به سمت ايينه رفتم و رژ صورتي کمرنگم رو رو لبم زدم و تل سفيد رو رو سرم درست کردم و خودمو تو ايينه نگاه کردم
واقعا خوشگل شده بودم و با سرعت به سمت پله ها به راه افتادم پيش رزي رفتم که بهم يه ليوان شربت گيلاس داد و يکم باهم صحبت کرديم که مهمونا رسيدن همه بودن به غير از علي با خودم گفتم
_اخيشششش نيومد امروز راحتم که يکهو ديدم علي داره از حياط مياد تو سالن
پووووووفففففف حلال زاده اس اه رومو برگردوندمو با بچه ها شروع کرديم
به صحبت کردن
که علي هم به جمع ما اضافه شد يه نگاه کلي به علي انداختم يه کت شلوار مشکي پوشيده بود و يه کروات طلايي بسته بود لباسشم سياه رنگ بود موهاشو کمي به سمت بالا و کمي به سمت پايين ريخته بود و چشماشم که برق ميزد سريع رو مو گرفتم چون من دور تر از اون بودم علي هنوز منو نديده بود ديدم که علي داره دور سالن دنبال يک نفر ميگرده ووقتي به من رسيد وايساد و با دهان باز سر تا پاي منو نگاه کرد و اب دهنشو قورت داد و يه نيشخند زد و سرشو پايين بالا کرد مثلا به من گفت سلام
منم سرمو پايين بالا کردم و رو ازش گرفتم ولي خوداايي خيلي خوشگل شده بود
صداي اهنگ کل سالن رو گرفته بود اهنگ ارومي پخش ميشد من رو صندلي نشسته بودمو به افرادي که دوتايي وسط درحال رقص بودن نگاه ميکردم که سايه ي يکي بالا سرم حواسم رو پرت کرد من سرم رو بالا گرفتم ديدم عليه
يه اخم کوچيک بهش کردم بهش گفتم_چيه؟؟؟کاري داري؟؟
دستشو اورد سمتم و گفت_افتخار ميدي؟؟
همون موقعا يه دختره خودشو چسبوند به علي و با لحجه گفت _علييييييييي بيا بريم وسط برقصيم
علي هم خيلي خشک گفت نه من با يکي ديگه ميخوام برقصم
دختره با خشم نگاهي بهم انداخت و رفت
علي گفت مياي برقصيم يا نه ؟؟؟
ديدم دختره داره نگامون ميکنه خيلي دلم ميخواست دختره رو بترکونم
برا همين پذيرفتم و به وسط سالن رفتيم
علي دستشو دور کمر من حلقه کرد و يکي از دستام رو گرفت منم اون يمي دستم که خالي بود رو رو شونه ي علي گذاشتم و اروم شروع به رقصيدم کرديم تقريبا اخراي اهنگ بود که علي لبشو به گوشم نزديک کرد و گفت
_خيلي قشنگ شدي
منم خيلي اروم تشکر کردم اخر اهنگ که تموم ميشد همه بايد يه کاري انجام ميدمدن يا همديگرو ميبوسيدن با يه حالت رقص از خودشون نشون ميدادن من خواستم حالت رفصوانجام بدم به همين علت دستم رو از رو شونه ي علي برداشتم و فاصله بينمون اندا ختم اعلي با اون دستي که دستمو گرفته بود منو با سرعت به سمت خودش کشيد که باعت شد بيفتم اما علي کمرمو گرفت و منمو خم کرد و سرشو به سمت گردنم اورد منم چون تو شک بودم نتونستم کاري کنم که داغي لباي علي رو رو لبام حس کردم همه دست زدم و من زود لبمو از رو لبش کنا ر کشيدم و با اخم گاهش کردمو اونم نيش خند زد عصابم بهم ريخته بود خيلي علي رو که به سمتم خم شده بود به عقب هل دادمو به سرعت به سمت پله ها رفتم و در اتاقو پشت سرم بستمو تکيه دادم به در ......
DU LIEST GERADE
Lasting love
Romantikعشق ماندگار...... يک عشق حقيقي...... دنيا مارو به هم ميرسونه اين اولين داستانيه که دارم مينويسم سن زيادي ندارم 14،15سالمه اما هميشه ارزوي نوشتن يه داستان رو داشتم اين داستان حقيقي نيس اما اسم هاش از رو شخصيت واقعي همينطور رفتاراشون اين داستان دربا...