رويا

352 18 4
                                    

نشستم پشت درو سرمو رو دستم گذاشتمو دستمو رو زانوم و گريه کردم که چرا يه پسري که من ازش بدم مياد جلو ي همه دانشجو ها بايد اينکار بد رو انجام بده ابرو ي خودش که هيچ اما من چيکار کردم که بايد ابروم جلو همه بره ؟؟؟الان فکر ميکنن من قبلا با اين اقا علي رابطه داشتم اه حالا چيکار کنم چه خاکي برسرم بريزم ؟؟
بايد مقاومت کنم بايد نشون بدم که من با اون رابطه ندارم اره اين تنها راهه الانم که نميتونم از جشن برم بيرون چون هنوز رزي شمع رو فوت نکرده و کيک رو نبريده ....بلند شمدمو لباسم که جمعشده بود رو با دستم صاف کردم و به سمت ميز ارايش اتاق رفتم تو اينه به خودم نگاه کردم خدارو شکر همه ريملاي من زد ابه فقط رژ لبم يکم از لبم بيرون زده بود که اونم بخاطر علي بود که منو بوسيد باعث شد ژر از لبم بيرون بزنه با دستمال لبمو پاک کردم احساس ميکردم هر لحظه ممکنه لبم کنده شه کصافت ببين چي کار کرد بالبم کبود شده و باد کرده براي اين که کبوديش معلوم نشه از کيف دستي کوچيکم رژ لب 24ساعت که قرمز بود رو به لبم زدم و تل سفيد که مورواريداي کوچيک داشت رو رو سرم درست کردم و به سمت در به راه افتادم درو که باز کردم علي رو روبروي در ديدم اخم کردمو کل نفرتو تو چشام ريختمو با نفرت به چشاي ابيش نگاه کردمو گفتم_برو کنار
اما اون کنار نرفتم ايندفعه دادزدم_گفتم برو کنار
بازم نرفت و من مجبور شدم اينکارو بکنم يه لبخند زدمو پامو اوردم بالا و به جاي حساسش ضربه زدم ديدم رنگش قرمز شدو دستشو گذاشت رو شلوارش و افتاد منم يه لبخند زدمو گفتم_گفتم برو کنار نرفتي عواقبشم ديدي حالا ياد بگير ديگه سر به سرم نزاري و داشتم ميرفتم که پام از پشت کشيده شد و من نتونستم خودمو کنترل کنم يه جيغ کشيدم و از شانس گندم افتادم رو علي علي همونجور که قرمز بود يه خنده ي بلند کردو گفت _تو هم سعي کن سر به سر من نزاري چون اين اتفاق ميفته
ازپشت دستش حقله کرده بود دور کمرمو من هر چقدر هلش ميدادم نميتونستم پامو بردم بالاويه لگد به مچ پش زدم که باعث شد دستشو از دور کمرم برداره و مچ پاشو بچشده چشاشم بسته بود يه لحظه دلم براش سوخت وقتي چشاشو باز کرد دور چشاش قرمز بود و رگ گردنش بيرون زده بود حسابي عصباني بود منم ترسيدم و زود از روش بلند شدم و دوييدم تو اتاق خواستم درو قفل کنم که کليدو پيدا نکردم در با شدت باز شد و علي اومد تو و درو بست و با نيش خند در کشو رو باز کرد و کليدو بهم نشون داد منم از فرصت استفاده کردم خواستم از کنارش فرار کنم که مچ دستمو گرفت وپرتم کرد رو زمين از برخوردم بازمين باعث شد سرم به گوشه ي تخت برخورد کنه و احساس کردم يه چيز سرد از گردنم پايين ريخت دستمو بردم طرف گردنم و دستمو برداشتم جلو چشمام اوردم ديدم داره خون مياد از سرم منم از خون خيلي ميترسم ديدم علي داره در اتاق رو قفل ميکنه و پشتش به منه به همين خاطر نميتونه منو ببينه احساس کردم چشام داره تار ميشه جيغ کشيدم _علييييييي
علي با صداي جيغم با ترس برگشت وقتي ديد از گردنم خون جاريه و لباسم خوني شدم با ترس دوييد طرفم سرمو تو دستش گرفت و گفت_ي..ي..يا..ا..اسمن ...حالت .... خوبه؟؟؟؟ا
از ترس نميتونست حرف بزنه منم با صدايي که خيلي ارومه همون جور که چشام داشت بسته ميشد گفتم _چشام تار ميبينه سرم داغه کمکم کن علي لطفا
و فقط حس کردم که رو هوام پس علي منو بلند کرده بود صدا شو شنيدم که گفت _طاقت بيار خانومي جون علي طاقت بيار نميخواستم همچين شه الان ميريم دکتر بعد منو رو ماشين گذاشت و بوسه اي رو سرم زد و حرکت کرد و من ديگه چيزي نفهميدم

********************
وقتي چشامو باز کردم ديدم دورم پرده هاي سبز هست و همه جاي اتاق سفيده از ترس کم بود بميرم همون لحظه در باز شد و پرستار اومد داخل و گفت_شوهرت خيلي دوست داره اگه يکم ديگه دير ميکرد کارت تموم بود از اون موقع داره ميگه خانومم چطوره هواي شوهرتو داشته باش
با چشايي که اندازه ي قابله باز شده بود به پرستار نگاه کردمو گفتم_شوهرم ؟؟؟من که شوهر نکردم ؟؟؟داريد چي ميگيد خانم؟؟
پرستاره بهم جوري نگاه گرد که يعني خر خودتي و سرم رو چک کرد و از اتاق بيرون رفت منم فکر کردم ببينم شوهرم کيه من که شوهر ندارم نکنه اين علي رو ميگه اخه اون منو اينجا اورده بود تو همين فکرا بودم که در باز شد و علي اومد تو اتاق با سرعت دوييد طرف تخت با تعجب و البته ترس نگاش کردم موهاش ژوليده بود چشاش قرمز قرمز شده بود و ابي چشاش به طوسي ميزد اومد کنارمو دستمو تو دستاش گرفت و گفت _ياسمن حالت خوبه توروخدا بگو حالت خوبه
دستمو با سرعت از دستش در اوردمو اخم کردمو رو مو ازش گرفتم اون باعث شده بود من صدمه ببينم
علي با صداي دورگه که انگار بغض داشت گفت _ياسمن نکن اينکارو با من نکن نميتونم قهر کردنتو تحمل کنم ميفهمي نميتونم خانومم
بله؟؟؟چي خانومم؟؟؟قهر؟؟؟؟اين چي از خودش داره ميگه
با تعجب به طرفش برگشمو ديدم داره گريه ميکنه و شونه هاش ميلرزه تا حالا گريه ي يه پسرو نديده بودم بخاطر همين نتونستم تحمل کنمو سرشو تو دستم گرفتمو گذاشتم رو سينم و اروم با موهاش بازي کردم نميدونم چرا حسم داره درباره ي علي عوض ميشه حس ميکنم نميتونم بهش حرف بد بزنم قلبمم تند تند ميزد و لرز گرفته بودم و نوک انگشتام يخ بستن علي اروم گرفته بود و رو ي سينم به خواب رفته بود بوسه اي بر سرش زدم مبايلمو برداشتمو تو گوگل سرچ کردم که تپش تند قلب و يخبستن انگشت انسان توسط ديدن يه پسر چيست وقتي باز شد شروع کردم به مطالعه ي مطالب اولين وب اوه نه يعني چي شايد اشتباه باشه به وب بعدي رفتم اينم همونه مثل قبلي تقريبا کل وب ها رو گشتم همه يه معني ميدا که من عاشق علي شدم اوه نه واييييي چيکار کنم گوشي رو خاموش کردم و روي ميز کنارم گذاشتم و ديدم علي تکون خورد چشماشو باز کرد ديدم قرمزي چشاش رفته يه لبخند زد منم لبخند زدم علي گفت_ببخشيد همش تقصير من بود که تو صدمه ديدي نميخواستم اينجوري بشه لبخندي زدم گفتم _اشکال نداره
الان که حالم خوبه راستي از کيه اينجام؟؟
ع_ديروز
_چي؟!!؟؟از ديروز بي هوشم
ع_اره بخيه زدن به سرت خوب ميشه زود
_اما خواهرم که نميدونه
ع_به رزي گفتم به خواهرت بگه يه هفته اي پيش اوني برا امتحان دانشگاه
_راستي رزي خبر داره از حالم؟؟
ع_اره بهش خبر دادم گفت امروز بعد از ظهر مياد ملاقاتت
لبخندي زدم بهش ديدم داره با نگراني نگام ميکنه دستشو گرفتمو پلکامو بازو بسته کردم ب معني نگران نباش حالم خوبه
علي سرشو اورد جلو کم کم نزديک شد خيلي فاصله مون کم بود نفساش به صورتم ميخورد به چشام نگاه کرد منم چشامو بازو بسته کردم يعني اجازه ميدم
وبعد داغي لباي علي رو رو لبام حس کردم نميدونم چرا اما منم دستمو گذاشتم پشت سرشو همراهي کردم همينطوري داشتيم همو ميبوسيديم که در باز شد ويه پرستار اومد تو ما اول نفهميديم اما وقتي با صداي سرفه ي پرستار به خودمون اومديم علي زود عقب رفت و منم خودمو به اون راه زدم پرستار با خنده کنارمون اومدو گفت امان از اين دل هاي عاشق و سرم رو از دستم در اورد و گفت ميتونيم بريم خونه منم با کمک علي بلند شدم درد سرم کم تر شده بود علي دستاشو تو دستام قفل کرد و تو ماشين نشستيم علي حرکت کرد نميدونستم کجا ميره اما من ميتونستم به علي اعتماد کنم
********

Lasting loveWhere stories live. Discover now