5

9 4 1
                                    

جین وارد فضای کافی‌شاپ شد و سمت جایی که همیشه پاتوقش بود رفت تلفنش رو بیرون کشید و تایپ کرد: من رسیدم‌آقای کیم
زیاد طول نکشید که جوابی گرفت: سفارش بدید تا آماده بشه رسیدم

جونگ‌کوک با استرس ناخونش رو می‌جویید پاش رو روی زمین می‌کوبید و به اسکرین گوشیش خیره بود تا جواب هیونگش رو ببینه ولی انگار سوکجین سرکار بود که جوابی دریافت نمیکرد: گشنمه

با صدای جیمین از جا پرید تلفنش روی زمین رها شد زود تلفنش رو چنگ زد جیمین با چشمای گشاد شده به واکنش پسر خیره شد: یکم صبر کن الان حاضر میشه.

جونگ‌کوک اعلام کرد و دوباره به صفحه تلفنش خیره شد: چی حاضر میشه؟ ساعت ۳ ظهر صبحونه‌ام نخوردیم از این اتاقم بیرون نیومدی چطوری قراره حاضر شه؟

جونگ‌کوک صدای پسر رو نشنید و باعث شد اخمای جیمین توهم بره، با عصبانیت دستاشو جلوی سینه‌اش گره زد و طلبکارانه به جونگ‌کوک خیره شد: پرستار بهت دستور میدم برام غذا درست کنی

نامجون وارد کافه شد اطراف رو نگاه کرد با پیدا کردن سوکجین سمتش حرکت کرد روی صندلی مقابلش جاگیر شد: سلام... زیاد که منتظرتون نزاشتم؟
سوکجین نوچی کرد: نه هنوز سفارشمم حاضر نشده

جونگ‌کوک نگاهش نکرد و جیمین پوفی کرد ضربه‌ی آرومی به شونه‌ی پسر زد: کجایی؟

جونگ‌کوک با حس دست جیمین روی شونه‌اش از جاش پرید عقب رفت انقد واکنشش ترسیده بود که نفهمید فضای پشتش خالیه و از تخت روی زمین افتاد آخش به هوا رفت پاهای روی تخت مونده بود و کمرش سرش با زمین سرد برخورد کرده بود، جیمین رو دو زانو روی تخت نشست دستاش رو تشک گذاشت چهار دست و پا جلو رفت تا از بالا چهره‌ی پرستارش رو ببینه: از من میترسی؟

قهوه‌ها که رسیدن سوکجین رو به نامجون لب زد: قبل از هرچیزی بهم تضمین بدید دونسنگم اتفاقی براش نمی‌افته
نامجون سری تکون داد جواب داد: اطمینان میدم، من میدونم‌ جونگ‌کوک وقتی۱۳ سالش بود بخاطر اسکیزوفرنی توی بیمارستان روانی بستری شده دلیل انتخابم همین بود جیمین به کسی نیاز داره که حرفاش رو چرت و پرت وهم خیال تلقی نکنه

جیمین پرسید جونگ‌کوک درحالی که چهره‌اش از درد توی هم بود سرشو به طرفین‌تکون داد: انقدرام ترسناک نیستی

جیمین لبخند گشادی زد: دیشب بازم دنبالم‌اومدی آره؟

جونگ‌کوک نگاهش رو به چشمای جیمین داد، از اون پسر سردرنمی‌اورد از لباسای سفیدش از رفتار عجیبش انگار مودی بود یا شاید دیوونه؟

جین اخماش رو توی هم کشید: شما از کجا سابقه‌ی جونگ‌کوک‌رو‌میدونید؟
نامجون سری تکون داد: مهم نیست
جین با کلافگی لب زد: مهمِ، خود جونگ‌کوک اون قضیه رو نمیدونه یعنی کاری کردیم که فراموش کنه شما از کجا میدونید؟
نامجون آهی کشید: من دکترروان‌پزشکم آقای کیم، توی همون بیمارستانی که جونگ‌کوک بستری بود مشغول به کارم
جین لب زد: شما رسما به اون اطلاعات دستبرد زدید
نامجون لب زد: مجبور بودم
جین‌عصبانی پرسید: بخاطر چی؟

رقصنده‌ی سفید پوش < The dancer in white > یونمینOnde histórias criam vida. Descubra agora