🐨part 22🐰

187 47 44
                                    

تو راه برگشت بودیم، مثل موقع اومدن جیمین و تهیونگ کنار هم نشسته بودن منم رو صندلی تکی، البته بگم استاد صندلی جلوی من نشسته بود. درسته نشد که کنار هم بشینیم ولی خب همین که اینقدر بهم نزدیک بود کلی باعث خوشحالیم شد.

دیگه کم مونده بود به سئول برسیم.
سرمو از پنجره برگردوندم. واو چه منظره قشنگی، منظورم کوه و درخت نیستا از اونم قشنگ تر و باحال تر بود.

تهیونگ و جیمین هر دو خوابشون برده بود ولی خوشگلیش به این بود سر تهیونگ روی شونه جیمین بود.

سریع گوشیمو بالا آوردم حیفه این منظره زیبا ثبت نشه. یه روزی که کاپل شدن بهشون نشون میدم.

هیونگ فهمید دارم عکس میگیرم با کنجکاوی نگام کرد:داری ازشون مدرک جمع می‌کنی تا بعدا اذیتشون کنی؟!

صورتمو سمتش برگردوندم:بنظرتون قشنگ نیستن؟

جونکوک:اولا بنظرتون نه بنظرت, مگه قرار نیست با هم وقت بگذرونیم اگر بخوای باهام رسمی حرف بزنی خیلی معذب کننده میشه، دوما چرا خیلی قشنگن اتفاقا از نظر من خیلی بهم میان.

دوباره به گوشیم نگاه کردم حق با هیونگه خیلی بهم میان.

تا مقصد دیگه کسی حرفی نزد.

یکم بعد تهیونگ از خواب بیدار شد و با دیدن موقعیتش کلی خجالت کشید اینو از گونه های سرخ شده ش متوجه شدم.

بعدا که از ماشین پیاده شدیم جیمین بهم گفت تمام مدت متوجه موقعیتشون بود و داشته کلی کیف می‌کرده،گفت حتی میترسید تکون بخوره تا یوقت تهیونگ از خواب بیدار بشه و سرشو برداره، اعتراف میکنم جیمین واقعا عاشق تهیونگه حتی بیشتر از من، من اولش فقط رو هیونگ کراش داشتم ولی جیمین از اولم عاشق تهیونگ بود فقط حیف که هنوز جرات اعتراف کردن پیدا نکرده.

از اتوبوس پیاده شدیم وقت جدا شدن بود نمی‌دونم چرا حالا که رابطم با هیونگ جدی تر شده دلم میخواد همش کنارش باشم دوست ندارم از هم جدا شیم.

هیونگ دستشو سمتم دراز کرد با تردید دستامو جلو بردم هنوزم ازش خجالت میکشم هیونگ دستمو فشار داد:تا بعد

وقتشه یکم جربزه از خودت نشون بدی ابله.
گلومو صاف کردم:یعنی کی؟

هیونگ خندید:نه خوبه خوشم اومد، فردا خوبه؟!

نامجون:من برا همین امشبم اوکیم.

جونکوک:نه دیگه برا قرارای شبونه یکم زوده.
چشمکی زد و از کنارم رد شد.

نمیتونم جلوی گرم شدن بدنمو بگیرم، لعنتی چقدر رک رفت سر اصل مطلب، نامجونا باید خودتو آماده کنی نباید جلوش کم بیاری درسته هیونگ از من بزرگتره ولی من قرار نیست جلو جیمین کم بیارم من باید تاپ این رابطه باشم.

🐰استاد من خیلی کیوته🐰Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt