قرار شد سنگ کاغذ قیچی کنیم معلوم بشه کدوم دو نفر باهم بازی میکنن و برنده اونا با کسی که تک آورد بازی میکنه.
برای جریمه هم برنده باید بازنده رو اسپنگ کنه و لازم به توضیح نیست که کی این شرط رو گذاشت بله خود خرم حالا متوجه میشید که چرا به خودم فحش دادم.
کنار هم وایستادیم و دستامون پشت سرمون بود سنگ کاغذ قیچی...
و هر سه همزمان دستامونو جلو آوردیم.من و جیمین سنگ اوردیمو تهیونگ قیچی.
و اینطوری شد که تهیونگ کنار رفت و باید منتظر میشست تا با یکی از ما بازی کنه.من رئال مادرید برداشتم جیمین بارسلونا
تهیونگ تمام مدت با هیجان نگامون میکرد و هر کسی گل میزد تشویق میکرد.ن:ببینم ته،تو معلوم هست با کدوم تیمی؟
تهیونگ خندید :فرقی نمیکنه من باید بالاخره با یکیتون رقیب بشمجیمین تمام مدت با فریاد بازی میکرد کلا یادش رفته بود تهیونگ پیشمونه و شده بود همون جیمین همیشگی.
ج:اویییی نامجون عوضی چرا خطا کردی؟
ن:ها پس میخوای بزارم ازم ببری؟ کور خوندی من از تو اسپنگ بخورمج:خودت این شرط گذاشتی پس خفه شو...
با صدای خنده تهیونگ سرشو برگردوند و تازه متوجه شد خرابکاری کرده و من از این فرصت استفاده کردمو گل اولو زدم.ن:هورااااا همینههههه نامی بهترینه
جیمین به اعتراض بلند شد:قبول نیست تو جرزنی من داشتم با تهیونگ حرف میزدمن:به من چه میخواستی حواستو جمع کنی
ج:عه اینطوریاست نامجون خان پس ببین و تماشا کنخلاصه سرتونو با بازی درد نیارم من از جیمین باختم
جیمین خوشحال از پیروزیش بلند شد و رقصید و حالا نوبت این بود که من بدبخت اسپنگ بشم اونم توسط کی جیمین وحشی که دستش خیلی سنگینه و چون ایشون کینه ای تشریف دارن حتما قصد تلافی داره و ضربشو محکم میزنه.جیمین دستاشو بهم کوبید:خب خب جناب نامجون تشریف بیار جلو
به ناچار سمتش رفتم و پشتمو بهش کردم.ج:خم شو
ن:اوییی مگه میخوای چیکار کنی بزن دیگهج:نچ اینطوری حال نمیده باید خم شی
تهیونگ تمام مدت با خنده داشت نگامون میکرد.خم شدم جیمین دستشو بالا برد و بعد با شدت سمت باسن بنده فرود آورد و آخ از دردش نگم براتون که وحشتناک بود
با صدای خنده تهیونگ همچنان که دستم رو یه لپ باسنم بود برگشتم.
ن:ها چیه میخندی بزار نوبت تو هم میشه اونوقت من بهت میخندم.
ت:من عمرا ببازم
ن:وقتی از جیمین اسپنگ خوردی بهت میگم.جیمین یهو شوکه شد.
تهیونگم خندشو خورد. بزار ببینم مگه من چی گفتم؟! ای شیطونای منحرف معلوم نیست تو ذهنشون چی میگذشت.بی خیال سمت جیمین رفتم و تو گوشش زمزمه کردم:ها خوشحال از برد بودی ولی حالا باید با کراشت بازی کنی ببینم چیکار میکنی
بعله و من با این حرفم خواستم جنگ روانی راه بندازم و به جیمین استرس وارد کنم دلم میخواد ببازه تا تلافی اسپنگش در بیاد.
و جیمین بدبخت آب گلوشو قورت داد و سمت مبل رفت و روش نشست.
تهیونگ با اشتیاق کنارش نشست.ت:خب تو کدوم تیم برمیداری؟
جیمین منگ نگاش کرد:ها؟!ت:هواست کجاست میگم کدوم تیمو میخوای؟
ج:آهان همون بارسا
ت:اوکی بیا شروع کنیمدیگه از بازی براتون تعریف نمیکنم که کلی هیجان داشت و پر گل بودو در آخر تهیونگ با اختلاف یک گل برنده شد.
با خوشحالی بالا پایین پرید.جیمین از حرص دسته پرت کرد رو مبل و شتی زیر لب گفت.
دارم بهشون نگاه میکنم ولی بدم نشد به خاطر بازی کلی با هم صمیمی شدن
و اما بدترین جای ماجرا اینجاست قراربود تهیونگ جیمینو اسپنگ کنهخب دیگه نامجون زنگ بزن کلیسا و برای مراسم ترحیمت وقت رزو کن
جیمین یه نگاه تندی به من انداخت منم شونه هامو بالا انداختم یعنی به من چه مربوط، با صدای تهیونگ روشو از من برگردوند.
ت:خب جناب جیمین خان بیا جلو
جیمین به ناچار رفت و پشت به تهیونگ وایستاد.به تهیونگ نگاه کردم بنظرم لپاش گل انداخته چرا؟! تهیونگ خان از نظر من تو مشکوکی بالاخره سر از کارت در میارم
جیمین یکم خم شد تهیونگ دستشو بالا آورد و رو باسن جیمین فرود آورد با داد جیمین فهمیدم کارم تمومه
جیمین در حالیکه دستش رو باسنش بود سمت تهیونگ برگشت، باانگشت اشاره سمت تهیونگ نشونه گرفت:منتظر تلافی باش بچه جون، ببین چطوری اسپنکت کنم.
تهیونگ سرشو انداخت پایین و با خجالت گفت:دردت اومد، ببخشید
جیمین خواست به من حرفی بزنه که با دیدن ساعت یهویی از جام پریدم:اوه جیمین بدو دیرمون شد
ج:کجا؟!
ن:امروز شیفت داریمج:اوه یادم نبود بدو حاضر شیم
ت:جایی میرین؟همینطور که سمت اتاق میرفتم جوابشو دادم:آره دیگه میریم سرکار بهت که قبلاً گفته بودم من و جیمین تو بار کار میکنیم.
تهیونگ سرشو تکون داد.
خیلی سریع از خونه بیرون زدیم.
خب بقیه ماجرا بمونه برای بعد...
~~~~~~
سلام قشنگام
با پارت جدید در خدمتتونم
بله خودم میدونم پارتا خیلی کوتاهه ببخشید سعی میکنم هر پارت اضافه کنم...لیلا عاشقتونه♥️🥰
VOCÊ ESTÁ LENDO
🐰استاد من خیلی کیوته🐰
Fanficنام فیک🐰استاد من خیلی کیوته🐰 کاپل اصلی نامکوک🐰🐨 کاپل دوم مینوی🐻🐥 ژانر داستان🍓 کمدی🍓 📝داستان در مورد دو تا دوست که با هم از بچگی بزرگ شدن با هم دانشگاه میرن و تصمیم دارن مستقل از خانوادشون زندگی کنن امیدوارم مثل کارای قبلیم ازم حمایت کنید و...