part 12

154 24 2
                                    

کاور پارتتت>>>>

_______________________________________

[دو هفته بعد]

فلیکس:
تموم شده بود
بلخره امتحانا تموم شده بودد
وقتی با جیسونگ از اخرین امتحان برمیگشتیم تصمیم گرفتیم یه جشن کوچیک بگیریم هم برای شروع تعطیلات و هم
خستگی که این چند هفته داشتیم و تخلیه کنیم

به بقیه رسیده بودیم که اونام مسلما خوشحال بودن
بنگ چان:خوب بچه ها برنامه چیه؟
جونگین:من که فعلا دلم میخواد فقد استراحت کنممم~_~
_:خب ما با فلیکس میخواستیم امشب یه جشن کوچیک بگیریم
یجی:هیی بدون مااا؟
سونگمین:مام میایممممم
+شمام بیاینن بهتره و شب ادرسو براتون میفرستم
لینو با لبخندی با افتخار گفت:من که ادرسو دارم
×خب هالا، پاشین بریم. شب میبینمتوننن
خدافظ×۱۱




.....

+یااا هان جیسونگ همه چی امادس؟؟؟
_اره همه چی فقد از اونجایی که نداشتیم گفتم مینهو یکم مشروب و اینا بیاره

...

_واووو یا جونگینا چقد کیوت شدییی

+خب بچه ها چیکار کنیمم؟
÷من نظرم فیلمه.اوکیین؟
سویون:منم اوکیم.چه ژانری؟
چانگبین:ترسناک؟
سونگمین:اره ترسناک خوبه
+پس ترسناک میزارم.


(فلیکس)

وسطای فیلم بودیم و بنظرم فیلم خسته کننده بود ولی قیافه جیسونگ و هیونجینی که بغل دستم بودم اینو نمیگفت

سرم پایین بود و داشتم خوراکی میخوردم که صحنه مثلا ترسناک فیلمو ندیدمو با صدای تقریبا جیغ جیسونگ
سرمو بالا اوردم و متوجه دو نفر که از ترس خودشونو انداختن تو بغلم شدم..هی..هیونجین و جیسونگ

بلند زدم زیر خنده
+یاا هیونجیناا به جیسونگ عادت کرده بودم ولی به تو نمیاددد
×ایششش چه ربطی دارهه؟تو تاهالا نترسیدییی؟





(لینو)

فیلم تموم شده بود
فقد اهنگ گوش میدادیم و چان و سونگمین حرف میزدن
جیسونگ و یجی تقریبا بیهوش بودن و بقیه میرقصیدن و میخوندن

پاشدم که برم دسشویی که وسط راه صدای پیام از گوشیم اومد
ناشناس بود

{های مینهویاا چرا هیون جواب دوست قدیمیشو نمیده}
یکم فکر کردم،نه اون نمیتونه باشهه
ایشش فک کردم بیخیال شده
به هرحال بعدا باید به هیونجین میگفتم


....

×ولش کن مینهو به هرحال کاری نمیتونه بکنه و چند ماهه کاری نکرده
÷بیخیال هیون فک نمیکنی ارامش قبل از طوفانه؟

×ارامش قبل طوفان به چپم بابا بزار هرکاری میخواد بکنه

÷اوکی بیا بربم با بچه ها برقصیم



شب تموم شده بود و همه از خستگی ولو شده بودن
+امم بچه ها اگه اوکیین شبو اینجا باشین و فردا یه فکری میکنیم

چانگبین:راستیاتش من که اوکیم

و بقیم از خستگی تایید کردن
_عا خوب فک کنم چند نفرتون تو اتاق مهمون جا بشین و خب دونفر میتونن با ما تو اتاغ بخوابن یا هرکی میخواد تو اتاق من باشه من جاش اینجا میخوابممم
یجی:خوب من اتاقتو برمیدارممم
مینی:یاا منم میاممم

×منم با لیکسی
+هی اقای هوانگ هیونجین جدیدا انقد با تو خوابیدم با خودم نخوابیدم
×ناراحتی؟
+.......
و همه خنده ای کردن و به سمت مقصدشون برای خوابیدن رفتن





...



چانگبین:هییییییی بچه هاااا پاشیننن خبر دارمممم

لینو با اخم چشماشو باز کرد و با صدای خش داد گفت:چته اول صبحییییی؟
سونگمین:راس میگه چته؟

الان تقریبا همه با صورتای خوابالو به چانگبین نگاه میکردن و منتظر بودن اگه موضوع جالبی نداشت پارش کنن

چانگبین:عموم توی بوسان یه ویلا بغل ساحل داره
×خب ویلای عموت به ما چه؟

چانگبین:خب قرای چند روزی برن مسافرت و خب قراره ویلارو بدن دست من و منم بهش گفتم با چند تا مهمون میایم ...و خب اون مهمونا کین؟شما

فلیکس که خواب از سرش پریده بود بلند شدو چانگبینو بغل کرد:
+خیلی خوبهه من که پایم بقیه چی؟
سر برگردوند و بقیه با سر موافقتشونو اعلام کردن.

_______________________________________

اینم پارت ۱۲ و خیلی خیلی خیلیی ممنون از کسایی که ووت دادن و خب انقد انرژی بهم داد تصمیم گرفتم ساعت ۳ صب این پارتو اپ کنم😂
بازم مرسیی
بوس قشنگااا💋💋💋

《sweet ending》♡Where stories live. Discover now