با خستگی کش و قوسی به بدنش میده و بعد از جمع و جور کردن وسایلش کولشو روی دوشش میندازه.
نگاهش به جنی میفته که هنوز سرش روی میزه و کتاب صورتشو پوشونده.
شیطون جسم دختر رو دور میزنه و رو به روش می ایسته.
همونجور که دستاش توی جیبشه گردنشو از کتاب رد میکنه تا به صورت دختر دید داشته باشه.
با دیدن اینکه دختر به مظلوم ترین حالت ممکن خوابیده لبخند کج و کوله ای میزنه.
دستشو جلو میبره و تاره مویی که به خاطر عرق سرد دختر به صورتش چسبیده جدا میکنه.
به مژه های بلندش نگاهی میندازه و با دست لمسشون میکنه.
_آه جئون جنی...اگه..اگه تو یه موقعیت دیگه میدیدمت همچی خوب میشد!
دیگه نمیتونه طاقت بیاره و بوسه ای روی دماغ خوش فرم دختر میزاره.
غرق تماشا کردن دختره که با دیدن جین که به کتابخونه تکیه داده و تماشاش میکنه دستپاچه نگاهی به دور و ور میندازه.
برای اینکه نشون بده کار دیگه ای داشته سوت میزنه و سرشو میخارونه.
به سمت یکی از کتابا میره و بشکنی میزنه.
_پیداش کردم.کتابو بیرون میکشه ولی با دیدن اسم کتاب با بهت انگار که به چیز داغی دست زده باشه، کتابو میندازه.
"روابط عاشقانه"جین که تا اون موقع نظاره گر رفتارشه موبایلشو درمیاره و بعد از گرفتن شماره ای موبایلو کنار گوشش میزاره.
×جیمین بیا میخوام یه چیز ناب برات بگم.و به سرعت از اونجا دور میشه.
_فاک به شانسم..
تهیونگ ضربه ای به سرش میزنه و به دنبال جین میره تا جلوی جار زدنشو بگیره.•
•
سوت زنان توی خیابون راه میرن و مثل هرروز منتظر کیس جدیدی برای نشون دادن لات بازیشونن.
دختری با دامن کوتاه و نیم تنه ای که خاکی شده و سر و صورت زخمی توجهشونو جلب میکنه.
دختر با دیدنشون به سمتشون میاد.
÷توروخدا...توروخدا کمکم کنید اون..اون روانیهآی ان خنده بلندی میکنه و به سمت دختر خم میشه.
×کی روانیه کوچولو؟روش مخ زنیه جدیده؟فیلیکس به دوستاش اخمی میکنه و به عقب هلشون میده.
+چیزی شده؟پریشون به نظر میای.دختر که رنگ به صورت نداره با دیدن لحن دوستانه فیلیکس نزدیکش میشه.
÷اون روانیه!
منو بگیره میکشه..نجاتم بده.فیلیکس دست دخترو میگیره و سعی میکنه آرومش کنه.
+خیلی خب الان در امانی..اروم اروم بهم بگو کی..کی روانیه؟
YOU ARE READING
the price of love
Fanfictionکسایی هستن که برای هم جونشونم میدن. اما حاضرن اونا رو به منافعشون ترجیح بدن؟؟ مخصوصا اگه عشق در کار باشه. عشق آدم رو کور میکنه. حالا فکر کن عاشق فرد اشتباهی بشی. "همینطور که اشک میریزه با ناباوری لب میزنه: _بگو که دروغه بگو همه ی اینا خوابه بگو اشتب...