+تهیونگ کافیه کشتیش.
با جیغ جنی انگار تازه به خودش میاد با اخم به سمتش میره و دستشو میکشه.
با قدم های عصبی به سمت در خروجی میره و به اخ دختر از درد دستش توجهی نمیکنه.
+تهیونگ..
قفل و میزنه و دختر رو روی صندلی پرت میکنه و به سمت صندلی راننده میره.
جنی ترسیده دستاشو توی هم جمع میکنه تا از لرزشش کم بشه.
تا حالا تهیونگو انقد عصبی ندیده بود و الان کم مونده از ترس گریه کنه.
تهیونگ بعد از جاگیر شدن بدون انداختن نیم نگاهی به صورت دختر از بار دور میشه و توی کوچه خلوتی نگه میداره.
سرشو رو فرمون میزاره تا از روی عصبانیت کاری نکنه.
بعد از چند نفس عمیق به سمت جنی برمیگرده و با تشر شروع به صحبت میکنه.
_توی اون بار کوفتی چه غلطی میکردیی؟
جنی آب دهنشو غورت میده و سعی میکنه به خودش مسلط باشه.
+م...من...رزی حالش بد بود اومده بودیم حالش خوب بشه.
دیگه نمیتونه تحمل کنه و تقریبا داد میزنه.
_وایی به اون نگاهایی که روت بود جنی..
وایی به حالت که میرفتی با اون کثافط میرقصیدی.
واییی به حالت.با اینکه از این توجه قند تو دل جنی آب شده اما دوباره اون جنی سرکش بهش غلبه میکنه.
+اصن..به چه حقی سر من داد میزنی؟
کی هستی که فک میکنی میتونی بگی چیکار کنم چیکار نکنم؟تهیونگ ناباور چندبار پلک میزنه و نهایتن خنده بلندی میکنه.
_درسته پیاده شو.+چی؟
_گفتم برو پایین!
جنی ناباور درو باز میکنه و از ماشین پیاده میشه.
تا درو میبنده صدای جیغ لاستیکا تو کوچه میپیچه و جنی ناباور دستشو لای موهاش میبره.
+اون الان منو بیرون کرد؟
هاه این مسخرس.حرصی قدمی بر میداره که بارون شروع به باریدن میکنه.
جیغ بلندی از حرص میکشه و با گرفتن کت چرمش روی سرش به سمت خیابون میدوعه.•
•
با صدای بوق ممتد گوشی کلافه صندلیشو عقب میکشه و رو به جمعی که با کنجکاوی بهش نگاه میکنن سرشو پایین میندازه.
_متاسفم..مطمئنم اتفاق بدی افتاده حتما پیداش میشه.
آقای لی که عصای به طرح شیری که از طلا ساخته شده رو توی دستش تکون میده بلند میشه.
×از اولم بهتون گفتم این قرارداد فایده نداره.
به تبعیت از اون بقیه حضار هم بلند میشن.
أنت تقرأ
the price of love
أدب الهواةکسایی هستن که برای هم جونشونم میدن. اما حاضرن اونا رو به منافعشون ترجیح بدن؟؟ مخصوصا اگه عشق در کار باشه. عشق آدم رو کور میکنه. حالا فکر کن عاشق فرد اشتباهی بشی. "همینطور که اشک میریزه با ناباوری لب میزنه: _بگو که دروغه بگو همه ی اینا خوابه بگو اشتب...