My love...

81 17 30
                                    

(فلش‌بک: ده‌ماه قبل؛ دادگاه ویژه‌ی جرائم اقتصادی)

بعد از هرج‌ومرج و سرصدایی که به‌خاطر اتهامات دروغ و بی‌اساس شاکی توی جلسه‌ی دادگاه راه انداخت، قاضی با توجه به این‌که وکیل متهم داخل سالن حاضره، جونگ‌کوک رو از جلسه اخراج و به جریمه‌ی نقدی هم محکومش کرده بود.
صدای کوبش پاهایی روی سرامیک‌های خاکستری‌رنگ که فضای رعب‌آور راهرو رو از مدفن سکوتش بیرون می‌کشید، به گوشش رسید.
آلفا با حس نزدیک شدن قدم‌ها، سرش رو از بین دست‌هاش بیرون کشید و نگاه به‌خون‌نشسته‌اش حواله‌ی قامتی کرد که کنارش می‌ایستاد.

- حکمت صادر شد...

نفس کشیدن جونگ‌کوک برای ثانیه‌هایی نسبتاً طولانی، متوقف شد و مردمک‌های لرزونش از روی برگه‌ی بین انگشت‌های مرد وکیل، تا امگایی که فرسخ‌ها دورتر و پشت بهشون ایستاده بود، کشیده شد.

- تبرئه شدی؛ می‌تونی برگردی سر کارت و نگران سِمَتت توی بانک، نباشی!

بزاق جونگ‌کوک از گلویی که خشک شده بود، به‌سختی سقوط کرد و نگاه سرخش، از سوزش پلک‌هاش، تَر شد.

- زندگی من از هم پاشید...

توده‌ی بغضی که چنبره زده بود توی مسیر تنفسش، لرزشی ضعف‌آفرین به صداش می‌داد و ترحمی توی نگاه وکیل سال‌خورده، می‌پروروند.
لحظه‌ی آخر، نگاه آلفا بود که به چشم‌های همسرش از فاصله‌ای طولانی دوخته شده و امیدِ بی‌امانش به محبت دیدن از امگا، به ورطه‌ی نابودی کشیده می‌شد.
پرونده‌ی خاکستری دادگاهش بسته شده بود؛ اما دیگه شانسی برای پا گرفتن زندگی نابودشده‌اش با تهیونگ، نداشت.

(پایان فلش‌بک)

- یک زمانی توی زندگی‌ام، دلم می‌خواست اون‌قدری ثروتمند و غنی بشم که پول‌هام رو نشمارم؛ ولی باور کن هیچ‌وقت آرزو نکرده بودم پول داشتنم، من رو به جایی بکشونه که دوتا دوتا وکیل استخدام می‌کنم و هرجوری براشون خرج می‌کنم، نمی‌تونم قایق زندگی‌ام رو از غرق شدن نجات بدم...

جونگ‌کوک پر بود از خستگی و لبریز از گلایه‌هایی که دیگه گوش شنوایی براشون وجود نداشت.
زمزمه کرد و خودنویس سرمه‌ای‌رنگش رو روی انبوه کاغذهای روبه‌روش، پرت کرد.
موج‌های اولیه و عصیان‌گر راتش رو گذرونده بود و ترجیح می‌داد یکی‌، دوروز باقی‌مونده رو به محل کارش برگرده و کوهی از مسئولیت‌های رهاشده‌‌اش رو به دست بگیره.
اون روز، برای ساعت شش عصر با وکیلی که قبل‌تر پرونده‌ی محکومیتش به فساد بانکی رو پیش برده بود، قرار گذاشت تا موضوع مراجعه‌کننده‌ی جدید بانک و شباهت اسمی‌شون رو باهاش مطرح بکنه؛ گرچه به جایی نرسیده بودن و وکیل هنگان خروجش از دفتر ریاست پیشنهاد کرده بود که جونگ‌کوک موقع برگشتن به خونه، حتماً با خودش اسناد شخصی و برگه‌های وکالتی که امضاش رو روی اون‌ها زده، ببره تا توی دسترس کارمندها و افرادی که اون‌جا رفت‌وآمد دارن، نباشن.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 13 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝙎𝙝𝙖𝙩𝙩𝙚𝙧𝙚𝙙 𝘿𝙧𝙚𝙖𝙢𝙨Where stories live. Discover now