chapter 1

117 15 0
                                    

(خیابان گانگنام ؛ خانه پارک جیمین 20.30)

رمز در رو وارد کردم و پا گذاشتم به داخل خونه ولی هیچ صدایی رو نشنیدم ،چند قدم دیگه برداشتم و تو سالن روی مبل دیدمش .طبق معمول سرش با سایت های کار یابی گرم بود ولی صورتش داد میزد که بازم نتونسته کار مورد نظرش رو پیدا کنه. پر انرژی رفتم سمتش و سلام کردم ولی با عصبی ترین و نا امید ترین حالت ممکن جوابم رو داد.

+ جیمین بازم هیچی نیست یعنی این همه رستوران هیچکدوم الان به آشپز نیازی ندارن؟

با انرژی رفتم و از پشت بغلش کردم .

_تهیونگی من ناراحت نباش همه چی درست میشه .حالا هم پاشو از اون غذا های خوشمزه ات برامون بپز بخوریم دوباره با هم میگردیم شاید تو جایی رو از قلم جا انداختی .

بدون حرف لپ تاپ رو روی میز عسلی گذاشت و رفت به آشپزخونه.
بعد نیم ساعت صدام کرد برای غذا که با هم بخوریم.
الانم داشتیم با کمک هم سایت های کاریابی رو زیر و رو میکردیم که یه لحظه چشمم خورد به اونی که تهیونگ میخواست. با صدای بلند صداش کردم چون تو سالن نشسته بود و امکان نداشت صدام رو بشنوه .

- تهیووووونگ ،این امکان نداره .بیا ببین چی پیدا کردم.
صدای بم اما بی حوصلش به گوشم رسید .

+ولم کن جیمین حوصله ندارم.

دوباره اما با لحنی پر انرژی تر جوابش رو دادم.

_یعنی اگر بگم کار پیدا کردم بازم حوصله نداری .

رسید دم اتاقم و شونش رو به بغل در تکیه داد دست به سینه و کلافه نگام کرد.

+اگه شوخیه بهتره تمومش کنی جیمین آخه کی منِ تازه کار رو قبول می‌کنه؟!

_ بیخیال این قیافه مزخرف رو به خودتت نگیر، فقط می‌خوان باهاتون مصاحبه کنن و یه تست عملی بدین و هر کدوم مورد تایید بودین استخدام بشین ، موقعیت خوبیه . اصلا ببین کدوم رستورانه!

از صندلیم بلند شدم و آیپد به دست و با خنده به طرفش رفتم میدونستم الان با خندم دارم رو اعصابش راه میرم . رسیدم بهش و آیپد رو به طرفش گرفتم .

تکیم رو از در گرفتم و با دستپاچگی عینکم رو درست کردم نمی‌تونستم چیزی که می دیدم رو باورکنم.

+جیم...جی.. جیمین.دی.. دیم..دیم ساممممم؟

با دیدن واکنشم آیپدش رو روی میز گذاشت و شروع کرد به خندیدن بهم . نمی‌تونستم باور کنم پس با تندی داخل اتاق شدم و جیمین رو کنار زدم و آیپد رو از روی میز برداشتم و دوباره به اون عکس و متن نگاه کردم .

«با سلام .
امروز رستوران های زنجیره ایی دیم سام میخواهد به خدمتتون عرض کند که برای شعبه جدید خود در خیابان تهران به دنبال یک شِف و سرآشپز حرفه ایی هست؛پس همه شف های عزیز را برای یه مصاحبه حضوری و تست عملی دعوت می کنیم . با شرکت در تست می توانین شانس خود را برای کار در رستوران دیم سام به عنوان شف را امتحان کنین .
برای جزئیات بیشتر و اطلاع از زمان و مکان مصاحبه و تست بر روی لینک زیر کلیک کنید.

با تشکر مدیریت رستوران های زنجیره ایی دیم سام »

_ته ...خوبی ؟

صدای جیمین رو می شنیدم و نمی تونستم جوابش رو بدم . به آرومی آیپد رو روی میز کار جیمین گذاشتم و به طرفش برگشتم .

_ ته؟

+ بله ؟

به طرفم اومد و دستای یخ زدم رو گرفت .

_ برو امتحان کن فرصت خو....

+ نمیشه .

نذاشتم ادامه بده و با تندی حرفش رو قطع کردم چون من رو چه به سرآشپز شدن تو دیم سام!!

دستام رو ول کرد و با چشمای ریز شدش دست به سینه بهم نگاه کرد ، نگاهی که از هزارن فحش هم بدتر بود.

_ احمق نشو ته، رستوران مورد علاقته میفهمی ؟ بعدا پشیمون خواهی شد پس برو . امتحانشم مجانیه از چی میترسی؟

+ برم که رد بشم ؟

با صدای غمیگنم دستام رو گرفت و رو مبلای خاکستری رنگ اتاقش رو به روی خودش نشوند.

_به خودت اطمینان نداری ؟ پس اون همه مدرک و آموزش هایی که دیدی الکیه؟ فقط گرفتی قابشون کنی و بزنی به دیوار اتاقت ؟ به خودت بیا مرد ؛ من بهت ایمان دارم.

با حرفاش یکم آروم شدم .
درسته ته دلم خودمم ذوق کرده بودم فقط نمیدونستم که میتونم یا نه .
به چشمای همیشه آروم و هلالیش نگاه کردم و دوباره با خودم گفتم اگه من جیمین رو نداشتم چی کار میکردم !!
بهش نزدیک شدم و تنها خانوادم رو بغل کردم.
می‌تونستم تعجبش رو از این بغل یهویی حس کنم .

_ چیشد محبتت یهو گِل کرد ؟

با صدایی که از ته چاه در میومد جوابش رو دادم در این حینم جیمینم دستاش رو پشت کمرم برد و من رو بطرف خودش کشید و بغلم کرد.

_من تو رو نداشتم چیكار میکردم جیمین مرسی که همیشه بهم انرژی میدی. باشه میرم فقط بخاطر ارزشی که بهت قائلم .

کش اومدن لباش بخاطر خنده رو احساس میکردم با اینکه صورتش رو نمی دیدم ‌.

_پس ، فردا صبح ساعت 9 مصاحبه هست‌.ساعت 8 بیدارت میکنم حاضرشیم که بریم .

حین اینکه از بغل کردن هم دست کشیدم بهم گفت .

استرس به جونم افتاد ولی خب سعی کردم بهش نشون ندم و با یه سر تکوندن ساده از جام بلند شدم و رفتم زودتر شام رو حاضر کنم که هر چه زودتر بخوابم تا دیر نکنیم.

برا شام دوکبوکی حاضر کردم و بعد چهل دقیقه جیمین رو صدا زدم.



سلام ، سلام یوکی هستم و با یه چند شاتی کیوت تو خدمتتونم‌.
عرضم به خدمت که مشتاق نظرات و حتی انتقادتون هستم.
لطفا بهم انرژی بدین تا بتونم کار بهتری رو برا چشمای زیباتون آماده کنم.
قراره به زودی سه تا فیک رو هم زمان شروع به پارت گذاری تو واتپد و چنل های مختلف تگرامی کنم که حتما بهتون میگم .
پارت بعدشم فردا آپ میشه ولی از هفته بعد قراره پنجشنبه ها ساعت نه ونیم آپ بشه.
زیاد پر حرفی نمیکنم امیدوارم که دوستش داشته باشین و بهش عشق بدین 💜

Dimsam | KookvWhere stories live. Discover now