PT9:Love.?

24 7 1
                                    

جیمین هرلحظه فکرش درگیر بود...
درگیر چه چیزایی؟خب زیاد بودن!
یونگی وابستش شده بود؟احساسش نسبت به یونگی چی بود؟کاری که داره میکنه درسته؟اگه راهش درست باشه باید برگرده؟اصن اسمونی ها تصمیم رو به عهده خودش میذارن؟
میتونه اگه خواست پیش یونگی بمونه؟نکنه یروز پا میشد و فرصت خداحافظی نداشت!
اصلا میخواست بره؟
بعد از بیدار کردن یونگی رفته بودن صبحانه بخورن ، تهیونگ قرار بود با یونگی به دنبال کارای ثبت نام کالجش بره و جیمین و جونگکوک توی خونه تنها بودن

+خداحافظ موچی!
_م..موچی؟
+اره خب،نرم و مهربونی پس بهت میاد
_خداحافظ شوگا
زیر لب گفت و یونگی نشنید ولی زمزمش از گوش جونگکوک دور نموند
جیمین و جونگکوک با هم حس راحتی میکردن،خودشونم دلیلشو نمیدونستن ولی خب این بد هم نبود،جیمین نیاز به دوست و کسایی جز یونگی داشت تا باهاشون روزانه ارتباط داشته باشه

_چیکار کنیم حالا؟
:فیلم ببینیم؟
_اوه،ایده خوبیه
:من میذارمممم

تقریبا یکساعت فیلم میدیدن و برعکس تصور جیمین فیلمی عاشقانه و رمانتیک بود
همه چیز عادی و خسته کننده بود،حداقل برای جیمین تا وقتی دختر و پسر صورتشونو نزدیک هم کردن،چشماشون اول بین هم و بعد به لب هاشون دوخته شد و دست هاشون روی بدن یکدیگر قرار گرفت و سراغاز بوسه ای رو زدن
_جونگکوک؟
:هوم
_بوسیدن چه حسی داره؟
:خب،اگه کسی باشه که دوستش داری،قشنگه انگاری ارتباطی عمیق و نرم به دور از شهوت بینتون با یه نخ نامرئی شکل میگیره،اولین بوسم قشنگ ترین چیزیه که به یاد میارم...
جیمین با لبخند به جیمین نگاه میکرد
ناخوداگاه ذهنش سمت یونگی و لباس باریک صورتیش رفت،ینی چجوری بودن؟
فاک...این چه فکر بود که از سرش رد شد؟سریع سرشو به دوطرف تکون داد
جونگکوک با لبخند نگاهش کرد،جوری که انگار چیزی رو فهمیده باشه و بعد زمزمه کرد
:دوسش داری؟
_چ..چی؟
:خیلی دوسش داری!!!
_من یونگی رو دوست ندارم به هیچ عنوان،فقط به عنوان هیونگی که کمکم کرده یاد میکنم
:کی حرف از یونگی زد؟
:بیخیال جیمین،من بیشتر از هرکسی میتونم نگاهتو بخونم،من میفهمم با یه نزدیک شدن ساده بهش قلبت سریعتر میزنه و وقتی حواسش نیست دائما نگاهش میکنی،میبینم شبا با عشق کنارش میخوابی و صبحا چجوری با محبت بیدارش میکنی
میبینم با نگرانی های کوچیکش ناراحت میشی،صحبتای دیشبتون توی اشپزخونه از گوشای من دور نموند...

_من احساساتمو نمیدونم جونگکوک،شاید وابستگی ساده باشه،من چیزی از عشق نمیدونم،حتی به وجودیتش هم شک کردم این مدت!
:اما تو که الاهه عشق رو دیدی!اسمش چی بود اها کوپیدو!یا افرودیت؟
_مسئله همینه،کوپیدو به معنی شوق و افرودیت هم الاهه جذابیت های جنسیه،هیچکدوم عشق رو توضیح نمیدن،فکر کنم عشق برای شما انسانها به معنی کششی برای تولید مثله!
و در موارد رنگین کمونی...به نظرم هر عشقی با توهم امیختس پس کاملا میتونه توهم باشه
:میتونی به عشق من و تهیونگ توهم بگی؟
_مسئله شما نیستید،اگه فلسفش این باشه،اسم عشقتون توهم نیست،توهمیه که همه دچارشن پس مثل اثر ماندلا بعد مدتی رواج پیدا میکنه و به نظر واقعی میاد.

Apollo(yoonmin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora