جیمین نمیفهمید چه اتفاقی داره میوفته.
همسایهی عجیبش فقط یه تماس چهل ثانیهای گرفته بود و حالا با ریلکسی تمام داشت براش توی آشپزخونهی خونهی رنگین شده از خونش صبحانه آماده میکرد.
انگار نه انگار یه جسد لعنت شده توی اتاقشه و خونش نصف بیشتر سرامیکهای اتاق رو رنگین کرده.
با بیحالی روی صندلی کنار اوپن نشسته بود و نگاه ماتش مرد رو دنبال میکرد که ماگ قهوه رو روبهروش میگذاشت.
جونگکوک با دیدن اینکه اون پسر هنوز هم به خودش نیومده، روی یکی از صندلیها نشست و با انگشتش ضربهی آرومی به پشت دست جیمین زد و وقتی دید که جیمین حواسش به اونه، لبخندی زد و با آرامش گفت:
_ حواسم بهت بود؛ دیشب دیر وقت و مست خوابیدی. برای هندل اتفاقات دیشب و ادامهی امروزت به انرژی نیاز داری پس بدون مخالفتی صبحانهت رو بخور و همه چی رو به من بسپار.
و بعد تستی که روش کره و عسل مالیده بود رو کنار ماگ قهوه روی اوپن گذاشت.
جیمین نگاهش رو از اون پسر گرفت و به تست توی بشقاب داد و آروم برش داشت و گاز اول رو بهش زد.
درسته که بیمیل بود ولی گشنگیای که از دیروز عصر یقهش رو گرفته بود و بدتر از اون به جای غذا، مشروب خورده بود، حالا با مزه مزه کردن اون تست خوش طعم، کم کم اشتهاش باهاش یاری کرد و جیمین تونست اون تست رو تموم کنه و قهوهش رو که حالا خنک شده بود رو سر بکشه._ برای امروز قراره فقط جسد رو سر به نیست کنیم.
جونگکوک قلپی از قهوهش خورد و به جیمینی نگاه کرد که نگاه خالی از زندگیش روش متمرکز شده بود.
_ بعداً قراره خودم بیام تا وسایلش رو جمع کنم.
جیمین انگار یه ربات بود.
هرچی که جونگکوک میگفت رو تایید میکرد بدون اینکه توی ذهنش پردازش کنه.جونگکوک با لبخند راضیش ماگ خالی قهوه و بشقاب جیمین رو توی ظرفشویی گذاشت و روبهروش نشست.
چند دقیقه بعد با صدای زنگ واحد جیمین از جاش بلند شد و به سمت در رفت.جیمین هنوز هم با نگاه مات و خالیش حرکات جونگکوک رو دنبال میکرد.
اون پسر...قصدش واقعاً کمک بود؟
آخه کی بهش توی همچین اتفاقی کمک میکرد؟با باز شدن در، جیمین تونست مرد قد بلند و هیکلی رو به همراه یه زن سیاه پوش ببینه که هر دو وارد خونه شدن.
جونگکوک با زن دست داد و مرد رو بغل کرد و به سمت پذیرایی راهنماییشون کرد.
مرد هیکلی وارد پذیرایی شد و جیمین رو دید که با چشمهای گشاد شده داشت نگاهشون میکرد!
نگاهی به سرتاپای جیمین انداخت و ابرویی بالا داد و به سمت جونگکوک برگشت و گفت:
_ خودشه؟ بهش نمیاد کار اون باشه!
YOU ARE READING
I killed my Wife
Actionخلاصهی مولتیشات: پارک جیمین دادستانی که از دست همسرش ذله شده، یه شب اتفاقی همسرش رو میکشه و وقتی که در اوج ناامیدی داشت دست و پا میزد، کسی به کمکش میاد که جیمین اصلاً انتظارش رو نداشت... #فارسی