•••••••••••••••
با برخورد سرش به کانتر آشپزخونه لعنتی زیرلب گفت و بالاخره کلیدش رو از روی زمین برداشت.
+آقای گارسیا منو میکشه.پسر با عجله چمدونش رو دنبال خودش کشید و قبل از خروج کامل از واحد کوچیکش بوسهای برای گلها و بوبی ماهی کرمی رنگ و تپلش فرستاد، در واحد رو بست و قفل کرد، سوار آسانسور شد و این بین تمام وسایلی که باید همراه خودش میورد مرور کرد.
÷طبقه همکف.
با صدای آسانسور به خودش اومد و وارد لابی ساختمون شد، با دیدن گارسیا که شدیدا عصبی جلو ورودی لابی ایستاده بود لبش رو گزید، نفس عمیقی کشید و همراه با چمدونش سمت مرد رفت، با عجله کلیدش رو دست مرد داد و گفت
+خیلی ممنونم، نمیدونم اگر شما نبودید چیکار میکردم مستر گارسیا، شما مثل نوری توی زندگی تاریک من هستین؛ بعدا برات کارایی که باید انجام بدی اساماس میکنم، خداحافظ.پسر بدون اینکه به مرد میانسال اجازه گفتن چیزی رو بده سمت خروجی ساختمون دوید و اولین تاکسیای که دید سوار شد.
+میخوام برم فرودگاه پروازهای خارجی.راننده سری تکون داد و مسیر خلوتتر رو پیش گرفت تا زودتر به مقصد برسه؛ با ایستادن ماشین کرایه رو به مرد داد و پیاده شد، چمدونش رو با عجله سمت سالن فرودگاه کشید و شماره پروازش رو داخل بلیط چک کرد.
با برخوردش به شخصی و صدای آخ بلندش نگاهش رو به روبروش داد؛ با دیدن پسری که پخش زمین شده و بینیش رو بین دستهاش گرفته بود سریع خم شد و بعد از دراز کردن دستش سمت اون گفت
+خوبید؟ خدای من، معذرت میخوام حواسم به بلیطم بود متوجه شما نشدم.پسر با گرفتن دستش بلندشد، لباسش رو تکوند و دست دیگش رو از روی بینی دردناکش برداشت.
_ مشکلی نیست، منم حواسم نبود، فکر میکنم مقصری وجود نداره.سری در جواب پسر تکون داد و با نگرانی به بینی بامزه و قرمز شدش نگاه کرد و گفت
+من تهیونگم، کیم تهیونگ؛ بنظر کرهای میای._ درسته، حدود سه ساله اومدم اینجا، جئون جونگکوک هستم.
تهیونگ سری تکون داد و با یادآوری چیزی پرسید
+ببخشید، تو میدونی شماره پرواز کجای بلیط نوشته شده؟جونگکوک با شرمندگی دستی بین موهای مواج و نسبتا بلندش کشید و گفت
_ راستش خودمم داشتم دنبالش میگشتم.تهیونگ کنار پسر ایستاد و سرش رو توی بلیط اون فرو کرد و گفت
+بهرحال دوتا مغز بهتر از یدونست.جونگکوک به آرومی خندید و به بلیط نگاه کرد، بعد از چند لحظه با خوشحالی گفت
_ ایناها، اینجاست، توهم مال خودتو ببین.
تهیونگ بلیطش رو بالا اورد و با دیدن عددی درست مثل مال پسر با تعجب گفت
+پروازمون یکیه، داری میری کره؟
_ بله.
YOU ARE READING
SILENT SUFFERING
Fanfiction" درحال آپ" کاپل اصلی: کوکوی •ویکوک (سوئیچ) ژانر: رمنس •انگست •اسمات •هپیاند •هموفوبیا Nova-ne •••••••••••••••••••••••••••••••••• تهیونگ و جونگکوک هم رو توی فرودگاه ملاقات میکنند و بنظر میاد این اولین و آخرین دیدار اونها باشه. "_ دیگه نمیتونم تحملش...