••••••••••••••••••
^ سلام پسرم، خوش گ...جونگکوک؟
پسر بیتوجه به مادرش سمت اتاقش دوید و در رو به آرومی بست و بعد از قفل کردنش صدای رو بالا برد و گفت
_ من میخوام دوش بگیرم مامان، توی راه ماشین از کنارم رد شد و گل پاشیده به کل لباسام.زن با تاسف سری تکون داد و دوباره مشغول خوندن اخبار داخل گوشیش شد، کمکم باید شام رو برای تک پسرش و همسرش آماده میکرد؛ طرف دیگه داخل اتاق پسر جوان بنظر تنش عظیمی وجود داشت، جونگکوک بعد از شنیدن اعتراف تهیونگ برای چندثانیه متعجب به در بسته شده نگاه کرده بود و با درک حرف پسر و مرور رفتارهاش راه هتل تا خونه رو پیاده طی کرده بود، و حالا روی تختش دراز کشیده بود و بعد از خوندن پیامهای پسر بزرگتر با قلبی که از ترس و هیجان تندتر میتپید به سقف نگاه میکرد.
_ لعنتی، باورم نمیشه.
با عجله گوشیش رو برداشت و بعد از دوباره خوندن پیامهای تهیونگ بدون اینکه جوابی براش بنویسه وارد صفحه اینترنت شد و کلمه همجنسگرا رو سرچ کرد، تابحال داخل برنامههای مختلف و تلوزیون این افراد رو دیده بود ولی هیچوقت با یکیشون ملاقات نکرده بود، باور اینکه تهیونگ بعنوان یک پسر کرهای پذیرفته بود که هموسکشواله و اون رو اعلام کرده بود فوقالعاده عجیب بود.
شاید اگر پسر بزرگتر زمانی که کانادا بودن بهش میگفت همجنسگراست میتونست خیلی راحتتر کنار بیاد ولی اینجا توی خاک لعنتی کشوری که هیچ احترامی برای این قشر قائل نبود این خبر شوکهکننده بود، تهیونگ گی بود، والدینش به این خاطر طردش کرده بودن، تهیونگ کسی که جونگکوک توی همین دو روز اون رو تصویر کوچیکی از آینده خودش میدید همجنسگرا بود.
پسر با چشمهایی گرد شده صفحات وب رو بالا و پایین کرد و نهایتا با خوندن اطلاعاتی که قبلا هم داشت با ذوق عجیبی از حضور این راز توی سینش لبخند بزرگی زد.
گی بودن تهیونگ ناخوداگاه اجازه رشد افکار و احساسات جدیدی رو بهش میداد، سوالهایی مثل اینکه بوسیدن یک پسر چه حسی میتونه داشته باشه، یا اینکه اجازه بدی کسی درست مثل خودت توی رابطه مراقبت باشه، یا بغل کردن بدن برهنهای که ظرافت دخترانه نداره چه حسی میده، جونگکوک حتی برای لحظهای تهیونگ رو درحال بوسیدن پسر دیگهای تصور کرده بود هرچند بعد از تمام این افکار با عذابوجدان زیادی روبرو شد و خودش رو بخاطر منحرف بودنش سرزنش کرد.
کلافه از فکر درهم ریختش بلند شد و بعد از خالی کردن جیبهاش و برداشتن سمعکش داخل حمام رفت و با خیس کردن لباسش برای واقعی جلوه دادن دروغش زیر دوش رفت، به سرعت و با بیدقتی بدنش رو شست و حوله کوچیکی رو دور کمرش بست، به اتاقش برگشت و لباسهای نازک و راحتی برای داخل خونه پوشید و برای دفعه دوم خودشو روی تخت انداخت.
YOU ARE READING
SILENT SUFFERING
Fanfiction" درحال آپ" کاپل اصلی: کوکوی •ویکوک (سوئیچ) ژانر: رمنس •انگست •اسمات •هپیاند •هموفوبیا Nova-ne •••••••••••••••••••••••••••••••••• تهیونگ و جونگکوک هم رو توی فرودگاه ملاقات میکنند و بنظر میاد این اولین و آخرین دیدار اونها باشه. "_ دیگه نمیتونم تحملش...