«هفته بعد»
لحظه ای که چشم هاش و باز کرد اولین چیزی که چشمش باهاش ملاقات کرد نور بالای سرش از بیمارستان بود.
چشم هاش و دوباره روی هم فشار داد و چند باری پشت سر هم پلک زد تا چشماش به این نور عادت کنه.
سرش به شدت سنگین بود و بی حال و کسل بود.
با یاد آوری اینکه دو روز پیش عمل داشته، سرش و به جهت مخالف کج کرد و با پدری که روی صندلی خوابش برده بود رو به رو شد.لبخندی از خوشحالی زد و برای اینکه مطمئن بشه حس پاهاش برگشته، پتو رو با دستش بالا کشید و لحظه ای کشیده شدن پتو روی زانو های لختش و حس کرد.
اشکی از چشم های فلیکس سر خورد و لبخندی زد، تو این شرایط هیچ چیزی نمیتونست خوشحالی اون پسر و به تصویر بکشه.
حتی حس کردن پاهاش بعد دو سال اون پسر و تبدیل به خوشحال ترین کرده بود چه برسه روزی که بتونه راه بره و دوباره روی استیج برقصه.هق هق میزد و گریه میکرد و در حین گریه کردن میخندید.
از خدا بابت این شانس دوباره بار ها و بارها سپاسگزار بود.آقای لی بعد شنیدن هق هق های پسرش از خواب پرید و با بهت به پسرش نگاه کرد که هم گریه میکرد و هم میخندید.
- فلیکس پسرم...چیزی شده؟
فلیکس نگاه پر از اشکش و به پدرش داد و دستش و گرفت.
- پدر...پاهام و حس میکنم، قسم میخورم میتونم حسش کنم.
پدرش از خوشحالی بغض کرد و آب دهنش و قورت داد.
کمی از پتو رو از روی پاهای فلیکس پس زد و دستش و روی زانوی فلیکس گذاشت و کمی فشار داد.
فلیکس دوباره خندید.- میتونم حس کنم پدر...میتونم حس لمس شدنشون و حس کنم.
الان دیگه پدرش هم اشک میریخت و برای پسرش خوشحال بود.
این اشک ها اشک های ناراحتی نبودن بلکه اشک های شوق و خوشحالی بود که گونه های هردو رو لمس میکرد.- پسر من الان به تنها چیزی که نیاز داره دکتر فیزیو تراپیه، اینطوری دیگه تا چند ماه بعد سر پا میشه و به حرفه دنسر بودنش ادامه میده.
با شنیدن این حرف از پدرش دستش و روی صورتش گذاشت و بیشتر گریه کرد.
واقعا سلامتی دوبارهاش پاداش کدوم کار خویش بود.»»»»»«««««
ما امروز همه اومدیم اردو.
خیلی خوب بچه ها، ما امروز یه کار گروهی داریم که به این ترتیب هر کدوم از شماهارو با یه شاگرد دیگه گروه بندی میکنیم و تبدیل به گروه دو نفری میشین و هر کدوم سمت وضیفه ای که بهتون داده شده میرید.همونطور که جونگین داشت به معلم گوش میداد، سونگمین نزدیکش شد و در گوشش زمزمه کرد.
- فکرش و بکن یه بار من و تو باهم تو یه گروه بیوفتیم.
![](https://img.wattpad.com/cover/374819665-288-k907378.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
The Healer; Hyunlix
Любовные романыاسم : شفادهنده. ژانر : زندگی مدرسه، رمنس، روزمره مینی فیکشن، روز های آپ: دوشنبه ها. «داستانی از یک عشق مقدس و پاک» - شاید اگه همه تو زندگیشون یه دکتر داشتن، هیچوقت افسرده نمیشدن.