part 6

117 19 9
                                    

دوربین ها خاموش نمیشدن هر لحضه فیلم و عکس هایی از مردی که مثل فرمانروای جهان محکم صحبت میکرد ضبط میکردن
تیتر اول تمام کانال ها {اسم اون جئون جونگکوک نیست ، جئون قدرته}~{نیومده تمام قدرت رو گرفته و محکم ادامه میده}~{جئون جونگکوک لایق همچین قدرتیه}~{قدرتش با رئیس جمهور برایری میکنه}...

پر قدرت صحبت میکرد در حالی که پسرش جلوتر از همه نشسته بود و با شوق بهش نگاه میکرد وقت عکاسی شده بود رئیس جمهور امریکا جو بایدن با قدرت با جئون جونگکوک دست داد و پرونده ی طلایی که ثابت میکنه وزیر ریاست جمهوری امریکا هست رو در دستش گرفت و برای عکس گرفتن اماده شد
بعد از گرفتن عکس های رسمی از سکو پایین اومد و دست تهیونگ رو محکم گرفت و اونو به سکو برد همه ی دوربین ها باز هم روشن شد و کلی عکس های زیبایی گرفتن
جونگکوک:«من تمامی این قدرتم رو مدیونم پسرم هستم»
این جمله شد تیتر اخبار و شبکه های معروف دنیا خیلی ها با کنجکاوی میپرسیدن که { شما ازدواج کردین؟}~{همسرتون کجاست} کلی سوال هایی که مربوط به زندگی شخصی جئون جونگکوک بود میپرسیدن
باید عادت میکرد؟ اره
بعد از اتمام مراسم تمامی اعضای هیت مدیره به اتاق جلسه رفتن بک جلسه پرایوت که فقط چندین بادیگارد و نگهبان جلوی ورودی ان بودن و تهیونگ هم کنار یکی از اونها ایستاده بود و راجب تفنگ های شیکشون میپرسید

همه پشت میز نشسته بود و رئیس جمهور پر قدرت صحبت کرد:«هممون میدونیم تنها وزیر ریاست جمهوری نیستین اقتی جئون جونگکوک تائین قیمت های دلار تائین میزان ورودی کشور خروجی کشور بارهای اسلحه بار های مخدر با شماست باید مو به مو حواستون باشه این موضوع چیز عادی ای نیست بعد از کشته شدن اقای چوی رئیس قبلی همه مشکوکن ما باید این موضوع رو خوب پیش ببریم و اینم فراموش نکنین زندگی شما کاملا باید شخصی بمونه حواستون باشه کیا توی خونتون رفت امد میکنن محل زندگیتون و ...»
جونگکوک کاملا متوجه حرفاش بود اگر نبود هیچوقت اون قرار داد رو امضا نمیکرد :«کاملا متوجه ام اقای جو من همه تلاشم و صدمو برای کارم میزارم »
جو بایدن:« من همچین چیزی نخواسم تو یک بچه داری نمیخوای که پسرت توی جامعه ای بزرگ شه که حتی پدرش هم براش وقت نداشته در صورتی که پدر واقعیش ولش کرده»
جونگکوک:«بله متوجه شدم کاملا حق با شماست»
جو بایدن:«میتونید برید اقای جئون شماره ی خصوصیتون رو به هیچکس ندین فقط با من و افرادم باید در ارتباط باشین »
همگی همراه بلند شدنشون تعظیم کردن و برگه هاشونو برداشتن و از اتاق خارج شدن تهیونگ بدون هیچ اجازه ای وارد شد و بدو بدو به پاهای پدرش چسبید در صورتی که هنوز ادما های زیادی در اون فضا بودن تهیونگ با صورتی قرمز شده گریه میکرد
تهیونگ:«هق... بابایی»
جونگکوک:«جانم عزیزم چی شده چرا گریه میکنی قشنگم»
تهیونگ رو بغل کرد و گونشو بوس کرد:«هق بابایی من افتادم زمین ببین دستم قزمز شده»
جونگکوک لبخنی زد و بوسه ای به دستش زد:«تهیونگ باید حواست رو بیشتر جمع کنی تا نیوفتی زمین عزیزم اینجوری حواس پرتی باعث میشه هربار زمین بخوری»
تهیونگ خودشو بیشتر به پدرش چسبوند و جونگکوک با عرض معذرت سالن جلسه رو ترک کردن و به پارکینگ اختصاصی ساختمان رفتن به ماشین رسیدن درو برای تهیونگ باز کرد گزاشت سوار ماشین تهیونگ در حالی که مشغول بستن کمربندش بود حونگکوک هم سوار به ماشین شد
جونگکوک:«تهیونگی بریم باهم مهد کودک ثبت نام کنیم؟»
تهیونگ اخماش توهم رفت و با همون اخم جواب داد:«تو گفتی اگه خوشم نیاد مجبور نیستم برم پس فقط یک هفته میرم»
جونگکوک:«باشه من بهت حق انتخاب دادم...»
با رسیدن به مهد کودک بزرگی که فضای بیرونیش خیلی دل نشین بود هزدو نفر پیاده شدن تهیونگ با ذوق نگاه به مهد کودک میکرد دست بزرگ پدرش رو گرفت و قدم زنان وارد مهد کودک شدن خانوم های جوونی همراه پسرا اونجا بودن و البته کلی بچه های فضول مثل تهیونگ اونها توی دفتر مدیر شانگ واقع شدن و روی صندلی نشستن
جونگکوک:«خسته نباشید خانم شانگ »
خانم شانگ:«ممنونم اقای جئون خوشحالم اینجا میبینمتون ضمنا بابت مقام بالاتون تبریک میگم»
جونگکوک :«لطف دارین شما میخوام پسرمو  ثبت نام کنم »
خانم شانگ:«بله متوجه ام ظرفیت کلاسامثن پره ولی تو یک کلاس که پیشرفتس و تفریحاتی زیادی داره برای پسرتون جا هستش»
جونگکوک :«بله خوبه ثبت نامش میکنیم»

my baby or my baby?کوکوی/بیبی من یا بیبی من؟Donde viven las historias. Descúbrelo ahora