𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒

269 29 18
                                    

جونگکوک در صورتی که تهیونگ توی بغلش بود تلفن صحبت میکرد جیمین وقت گیر اورده بود و ساعت پنج صبح زنگ زده بود بهش و راجب کراشش صحبت میکرد...
جیمین:"باورت نمیشه بعدش منو گرفت توی بغلش و گفت نردیک بود بیوفتی اقای پارک من تو کونم عروسی بود راستی موضوع بچه چیه؟"
_"الان دیگه بابا شدم یه پسر به فرزند خوندگی گرفتم که شده تموم دنیام"
جیمین:"اوهو قلب سیاه جئون داره رنگی میشه؟"
_"جیم من خیلی دوستش دارم بهش جوری وابسته شدم خودمم برگام ریخته"
جیمین:"به به فردا میام شرکت با دنیای جئون اشنا بشم"
_"قطع کن جیم میخوام بخوابم"
جیمین:"جونگکوک جدی جدی باید دست بچتو ببوسم تو همیشه ساعت پنج بیدار میشدی بری شرکت"
_"خدافظ داری کصشعر میگی"
گوشیشو روی میز گزاشت و خیره به تهیونگ که محکم بازوی باباشو گرفته و خوابه نگاه کرد
کمی نوازشش کرد و سعی میکرد بخوابه اما خواب نمیرفت
گوشیشو باز کرد مشغول گشتن توی اینستاگرام شد

بعد از یک ساعت متوجه تکون خوردنای تهبونگ شد و فهمید بیدار شده گوشیشو کنار گزاشت و منتظر موند کامل چشماشو باز کنه و تهیونگ چشماشو باز کرد و با دیدم پدرش محکم بغلش کرد
+"بابی،کی بیدار شدی؟"
_"یکم پیش عزیزم "
+"بابای من خواب کریسمس میدیم"
_"واقعا ؟ چند ماه دیگست دوست داری کجا بریم؟"
+"نمیدونم تولد منم توی کریسمسه"
_"چقدر جالب حالا بدو برو دستشویی و مسواک برن"
تهیونگ بدو بدو سمت دستشویی دوید و جونگکوک به بدنش کشی و از تخت بلند شد و کمد رو باز کرد
برای خودش کت شلوار مشکی همراه با کت بلند مشکی انتخاب کرد و برای تهیونگ هم لباس گرمی انتخاب کرد

تهیونگ اومد بیرون و کل لباسش رو خیس کرده بود و جونگکوک با تعجب بهش خیره بود_"تهیونگ نمیگی مریض میشی؟"+"من نکردم خودش شد"_"اشکال نداره عزیزم لباساتو در بیار "جونگکوک خودش پیرهن دکمه دار سفید رنگی پوشید  و کت روش پوشید  شوارکشررو در اورد و شلوار جای...

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

تهیونگ اومد بیرون و کل لباسش رو خیس کرده بود و جونگکوک با تعجب بهش خیره بود
_"تهیونگ نمیگی مریض میشی؟"
+"من نکردم خودش شد"
_"اشکال نداره عزیزم لباساتو در بیار "
جونگکوک خودش پیرهن دکمه دار سفید رنگی پوشید و کت روش پوشید شوارکشررو در اورد و شلوار جایگزین کرد
و تقریبا اماده بود جلوی ایینه ایستاد و عطرشو زد و نگاهش به تهیونگ افتاد که لباساشو پوشیده بود با کش داشت موهاشو میبست
جونگکوک سمتش رفت
_"تهیونگ میخوای برات موهاتو ببندم؟"
+"هوممم"
_"بیا بشین اینجا عشقم"
تهیونگ روی صندلی جلوی ایینه نشست و جونگکوک موهای تهیونگ رو اروم بالا بست"
+"بابای میشه توهم موهاتو ببندی؟"
_"تهیونگ نه عزیزم "
+"باشـــه"
تهیونگ از روی صندلی بلند شد و کت باباشو برداشت
+"من میخوام اینو تنت کنم"
جونگکوک تک خنده ای کرد و نشست روی تخت و تهیونگ ایستاد و کت رو تن باباش میکرد
+"میشه لباتو بوس کنم؟"
_"نه نمیشه عزیزم"
+"بابی لطفااا"
_"عشقم نه میتونی همه جامو به غیر از لبم بوس کنی "
+"بابایی خودت گفتی هرموقع تنهاییم میشه بوست کنم اگه نزاری باهات قهر میکنم"
_"تهیونگ جیگرم ، گفتم نه اصرار نکن تو پسر منی نمیتونی لبمو بوس کنی"
تهیونگ سکوت کرد و از اتاق رفت بیرون جونگکوک پشت سرش رفت و وارد اشپزخونه شد ظرف رو برداشت و برای پسرش از پنکیک گزاشت و خودش هم یه لیوان شیر همراه مشغول خوردن پنکیک شد تهیونگ بدون حرف صبحانش‌و خورد
_"بیا بریم تو ماشین عزیزم "
تهیونگ با اخم پشت سر باباش سوار ماشین شد و قبل از اینکه باباش ماشینو روشن کنه روی پای باباش نشست
جونگکوک تعجب کرده بود ماشینو روشن کرد
_"عزیزم تکیه بده"
+"نمیخوام با من حرف نزن باهات قهرم"
_"تهیونگ پسرم نازم تو نمیتونی لب باباتو ببوسی فداتشم"
+"بابای خودم دوست دارم لبشو ببوسم"
جونگکوک میدونست بحث کردن با تهیونگ مثل حرف زدن با دیواره و ماشینو روشن کرد و مواظب بود تهیونگ چیزیش نشه و کمرشو گرفت بود
سمت شرکت حرکت کردند بعد از یه ربع به شرکت رسیدن و تهیونگ بدون اینکه منتظر بمونه از ماشین پیاده شد و جونگکوک کمربندشو باز کرد و از ماشین پیاده شد‌
باهم سوار اسانسور شدن به اتاق شخصی جونگکوک رسیدن منشی جونگکوک امروز لباس کوتاهی پوشیده بود
_"خانم لین؟ برای محل کار همچین لباسی مناسبه؟"
منشی:"خیلی معذرت میخوام اقای جئون ولی بعد از شیفت یه قرار دارم "
_"دیگه تکرار نشه "
جونگکوک همراه پسرش وارد اتاقش شد و تهیونگ بدون حرف روی صندلی بزرگ جونگکوک نشست
مرد تعجب کرد و روبه روی تهیونگ روی میز نشست
جیمین بدون در زدن وارد اتاق شد و شروع به حرف زدن کرد:"جونگکوک اتاق جلسه امادس زود باش برو "
حرفش قطع شد نگاه به تهیونگ میکرد که سر جای رئیس شرکت نشسته و جونگکوک روی میز نشسته:"اوهو پس تو باید تهیونگ باشی؟"
_"جیمین برای هزارمین بار میگم در بزن بیا تو اتاقم"
جیمین :"اوکی برو جلسه"
+"بابایی تو جلسه نمیری"
_"عشقم باید برم"
+"تو بدون من جلسه نمیری"
_"عزیزم توی جلسه نمیتونی بیای"
+"پس توهم نمیری"
جونگکوک خم شد و در گوش تهیونگ گفت:"قول میدم زود بیامو بزارم هرچقدر دلت میخواد لبمو بوس کنی"
تهیونگ خندید و با دستش اوکی نشون داد و جونگکوک از اتاق رفت بیرون تهیونگ و جیمین توی اتاق موندن
جیمین :"چرا اینهمه باباتو اذیت میکنی بچه جون؟"
+"بابای خودمه دوست دارم "
جیمین:"ایششش شبیه خودشم هستی"
+"تو کی؟"
جیمین:"عزیزم من جیمینم "
+"اهان خوبه میشه برام کارتون بزاری؟"
جیمین:"اره چه کارتونی؟ مستحجن نمیتونم بزارم"
+"مستحجن یعنی چی؟"
جیمین:"یعنی یه کارای زشت خوب میکنن داخل فیلم"
+"چجوری؟"
جیمین:"به بابات بگو بهت میگه"
+"باشه کارتون سگ های نگهبان بزار برام"
جیمین:"الان میزارم"
جیمین لب تاب جونگکوک روشن کرد میدونست اجازه نداره وارد لب تابش بشه فقط یه انیمنشین پلی کرد و روی مبل نشست و مشغول پیغام دادن به یونگی شد
تهیونگ روی صندلی نشسته بود و پاهاشو تکون میداد و با خوشحالی انیمنشین میدید
کشوی کتار میز پدرشو باز کرد یه لبتاب دیگه همراه موبایل و ساعت و چندتا کارت بود
کشو رو بست و مشغول فیلم دیدن شد

my baby or my baby?کوکوی/بیبی من یا بیبی من؟Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin