این روتین صبحانه جان بود؛ یک ماگ بزرگ قهوه و مجله. انگار اگر این قهوه را نخورد روزش شروع نمیشود. ولی ییبو عادت داشت صبحانهاش را کامل بخورد و این برابر بود با یک وعده پر خرج دیگر. وقتی در روستا زندگی میکرد، برای اینکه بتواند تا ظهر سر پا بماند حتی گاهی دوبار صبحانه میخورد. در سئول مردم همیشه در تکاپو بودند و عجله داشتند و به همین خاطر بیشتر اوقات به خوردن یک قهوه یا تست اکتفا میکردند ان هم زمانی که در مترو با یک دست میلهها را میچسبیدند و سعی داشتند نیفتند.
ـ تو هیچوقت صبحانه نمیخوری؟
جان ماگش را پر کرد: نه.
مجلهاش را برداشت و روی کاناپه نشست و چوکو هم به او ملحق شد تا قبل از پیاده روی بخشی از دوز روزانه نوازشش را بگیرد.
ییبو قاشق دیگری برنج در دهانش گذاشت: خوش به حالت. خرجتم میاد پایین. من اگر صبحونه نخورم تا ظهر به خودم میپیچم.
جان لبخند محوی زد و ییبو بعد از تمام کردن صبحانه و شستن ظرفها گفت: راستی... میشه با تلفنت یه زنگ بزنم؟ هنوز به مامان و بابام خبر ندادم که فعلا برنمیگردم.
جان بیانکه نگاهش را از ییبو بگیرد گفت: مگه مال خودت...
یک لحظه به یاد اورد که موبایل قدیمی ییبو روز اول شکسته شده بود پس فقط گوشیاش را مقابل ییبو گرفت: باید یه گوشی برای خودت جور کنی.
ییبو اهی کشید: همینکه پولمو از اون کلاهبردار بگیرم یکی میگیرم.
ـ کدوم کلاهبردار؟
ییبو چیزی در مورد جکسون نگفته بود. اگر جان میفهمید به یک دزد اعتماد کرده و قرار است پولش را کم کم پس بگیرد او را به خاطر دهاتی و ساده بودنش سرزنش خواهد کرد پس فقط گوشی را گرفت و شماره پدرش را وارد کرد. بعد از یک بوق پاسخ داد و انگار که منتظر نشسته باشد صدا زد: ییبو؟
ـ از کجا فهمیدی منم؟
صدای پدرش بالا رفت: بیا خانوم بیا بالاخره این پسره زنگ زد.
بعد خطاب به ییبو گفت: جون به لبمون کردی. کدوم گوری بودی یه زنگم نزدی؟
ـ ببخشید. سرم یکم شلوغ بود و گوشیمم شکسته.
ـ این شماره کیه؟
ـ عاااام... جایی که میمونم. شماره صاحب اونجاس.
ـ کجا میمونی؟ رفتی یه تست بدی برگردی کجا موندی؟
ییبو لبش را گاز گرفت و سکوت کرد و صدای مادرش را شنید: ییبو؟ حالت خوبه؟ امتحانت چی شد؟
ییبو لبخند زد: امتحان چیه مامان.. تست.. اودیشن...
پدرش غرید: معلومه خوب پیش نرفته وگرنه از پشت تلفن منو تورو میخورد. اگر خوب پیش نرفته برگرد دیگه واسه چی موندی؟
YOU ARE READING
MINT CHOCO
Fanfictionوانگ ییبو با استعداد رقص و آواز، در رویای ستاره شدن از روستا به پایتخت میاد تا شانس خودشو توی اودیشن امتحان کنه، قراره توی پایتخت یه کم سوغاتی واسه پسر داییش «شیائو جان» هم ببره. اما این سفر به اون سادگیها که فکر میکرد قرار نیست رخ بده ژانر: کمدی...