Part 2

25 5 0
                                    

(فلش بک به زمان تصمیم،برای هفتمین اعتراف به جئون جونگکوک)

امروز قطعا میخاست اعتراف کنه، اونهم دقیقا بعد از بازی تیمشون مقابل تیم مدرسه ی دیگه که برده بودن. خسته شده بود از بس دخترای مختلف پیش کراشش به زیبایی عشوه میومدن و بهش پیشنهاد دوستی میدادن گرچه جیمین به خاطره مقاومتی که پسربلندتر مقابل اون زیبایی های دلبر داشت، براش کف میزد آخه دلِ خود جیمینی که گیه براشون نرم میشد و دلش میخاست باهاشون بره سرقرار ،چه برسه به جونگکوک که احتمال نود و نه درصد استریته ولی خب متاسفانه جیمین صددرصد گی بود ،چرا که واقعا سینه ی پهن و عضله ای پسرارو به سینه های بزرگ و نرم دخترا ترجیح میداد و با دیدن رگ دستشون ناخوداگاه لب پایینش رو گاز میزد و نمیتونست نگاهش رو ازشون برداره و تا جایی که جیمین میدونست، جونگکوک مثل جیمین نبود پس با احتمال خطرناکی که وجود داشت یعنی رل زدن جونگکوک با دخترا، باید امروز اقدام می‌کرد وگرنه قول میداد دیگه رو کسی کراش نزنه و هیچ وقت سمت اعتراف کردن و رفتن تو رابطه نباشه.

تا به الان که صدبار برنامه ریزی کرده بود تا اعتراف کنه و بین این برنامه ریزی ها فقط شش بارش رو جلو رفته و دوباره برگشته بود ،قصد داشت هفتمین بار رو عملی کنه و در آخر با کراشش بره خونه و دیگه قال قضیه رو بکنه.

تنها کاری که الان جیمین باید انجام میداد، صدا زدن جونگکوک و کشوندنش به پشت بام مدرسه اس و بعد تمام....

زمان اعتراف کردن میرسه و بعد از اعترافی که جیمین با تمام شجاعتش انجام میده ،به خوبی و خوشی، تا آخر عمر ،کنار کراش دلبندش زندگی میکنه و تمام فانتزیایی که تا الان تو ذهنش، باهاش داشته ،عملی میشن و وقتی سنشون بالاتر رفت و بالغ تر شدن حتی میتونه به فکر سرپرستی گرفتن یه بچه باشه و واو! چه قد محشر میشه اگه بتونه یه بچه ی گوگولی رو با جونگکوک بزرگ کنه و صبح تا شب به جذابترین مرد دنیاش نگاه کنه و نیازی نباشه که از خواب بیدار شه تا تموم شدن رویاش رو ببینه، زندگی میتونه همینقدر برای یه نفر جذاب باشه.

درحین دوییدن برای رفتن سرکلاس همراه تیمش، بار دیگه جملاتیوکه قراربود بگه رو مرور کرد ، میدونست داره کار خیلی خطرناکی میکنه چون جیمین هنوز هم که هنوزه ، اطلاعی در مورد طرز فکر جونگکوک درباره ی گرایشش نمیدونه و تنهاچیزی که ازش باخبره اینه:(یه چند باری با پورن لزبین جق زده)همین! ولی اینم چیز کوچیکی نیست، حداقل نه برای جیمین! این نشون میده که پسربلندتر هموفوبیک نیست و حتی براش انقدری جذاب هست که نگرانی جیمین رو کمتر کنه.

رسیدن به در قهوه ای همیشگی کلاسشون باعث شد نفس عمیق دیگه ای بکشه ،دستاش رو به کمرش زد و منتظر شد تا اول هم تیمی هاش، وارد کلاس بشن تا اونم پشت سرشون داخل بره،ورودشون مساوی شد با جیغ و داد بلندی از سمت بچه ها به خاطره بردشون تو مسابقه ای که همه ی مدرسه درموردش میدونستن،این مسابقه برای مدیرشون مثل جونش اهمیت داشت و بردشون چیز کمی نبود جداً.

CRUSHWhere stories live. Discover now