بعد از تموم شدن اجرا، بنگتن به رختکن رفتن.
همه خسته بودن و خوشحال بودنن که اجرا بالاخره به پایان رسید.همه ی پسرا از هیونگشون، سوکجین به خاطر درخشیدن روی استیج تعریف می کردن.
"هیونگ! تو روی استیج خیلی جیگر شده بودی!"
مکنه گفت و جین پوزخندی زد."آه! به نظرت این یعنی چی؟ یعنی من بیست و چهار ساعت از هفته رو جیگر به نظر می رسم!"
جین گفت و دوباره پوزخندی زد.وقتی جین خندید همه ی پسرا آهی کشیدن و خندیدن.
جین متوجه نگاه کردن مداوم یونگی به خودش شد، اما اونقدرها هم بهش توجه نکرد.
ناگهان صدای در زدن اومد.
جیمین گفت:
"من باز میکنم" و از جاش بلند شد.
"اوه چانیوله!"
جین فریاد زد و به استقبالش رفت.چانیول گفت:
"هی سوکجین! مجری گری برنامه با تو واقعاً سرگرم کننده بود.. خیلی عالی کار کردی!"
و لبخند بزرگی زد.جین نیشخندی زد و گفت:
"به اندازه تو خوب نبودم"یونگی چشماش رو گرد کرد و به حرفهای اون دوتا گوش کرد.
چانیول خندید و پرسید:"میخوای بیای و امشب رو با من نوشیدنی بخوری؟"
یونگی حالا رسما داشت به اونا نگاه می کرد.
سوکجین وقتی شروع به تکون دادن انگشتاش کرد عصبی شد." اوم..هومم.."
یونگی به جای جین جواب داد: "ببخشید، اون نمی تونه بیاد. امشب کار داره."به نظر میرسید جین از اینکه یونگی بهش کمک کرده خوشحال شده، اما همچنان احساس میکرد که یونگی داره خیلی عجیب رفتار میکنه.
چانیول اخم کرد و براشون دست تکون داد و گفت:
"اوه باشه.. بعدا می بینمت، سوکجین."جین با دیدن اخم چانیول احساس گناه میکرد.
آهی کشید و رفت تا دلیل کار یونگی رو بدونه.
"میشه دقیقابگی امشب من قراره چیکار بکنم؟"
پرسید و ابروهاش را بالا انداخت.یونگی باحالتی از خود راضی که توی صورتش هم پیدا بود گفت:
" قابلت رو نداشت، هیونگ."
جین لبخندی زد و سرش رو تکون داد.
پسرا به سمت خوابگاهشون رفتن.
بعد از برگشتن به خونه، هرکدوم به سمت اتاق های خودشون رفتن. وقتی جین می خواست وارد اتاقش بشه، احساس کرد کسی به شونه اش ضربه می زنه.همین که برگشت یونگی رو پشت سرش دید .
یونگی پرسید: "هیونگ، میتونم امشب رو با تو بخوابم؟"
YOU ARE READING
BTS ONESHOT
General Fictionاین بوک واسه وانشاتای ترجمه شدس، اسم نویسنده بالای هر کار نوشته میشه و اگه مترجم راضی نباشه سریع اون وانشات پاک میشه وانشاتا از همه ی کاپلا و ژانرا موجوده🌝🤍 وانشاتای مثبت هیجده بالاشون علامت هشدار میزنم پس با خیال راحت بخونید🙂🤝🏻 بیشتر وانشاتا ه...