p15

130 17 2
                                    

ووت یادت نره جیگر💜

***

"حالت خوبه تهیونگ؟"

"جونگ‌کوک یه عوضیه لاشی بیشتر نیست!"

حدس زدن این‌که قضیه به جونگ‌کوک برمی‌گرده اصلاً سخت نبود.
"چیشده؟"

"بیخیال."

"چیشده تهیونگ؟ دیشب باهاش خوابیدی آره؟ بعدش بهت چرت و پرت گفت؟ اگر آره که بگو برم دهنشو سرویس کنم."

باشه ولی نامجونی که جدی می‌شد زیادی سکسی بود.

"آره باهاش خوابیدم و مشکلم اینه که اصلاً چیزی نگفت!"

نامجون دیگه کله‌اش داشت نامناسب می‌شد.
"یعنی چی که چیزی نگفت؟ می‌شه واضح حرف بزنی؟"

سوکجین خیلی ریز خودشو به بحث اضافه کرد.
"کی چیزی‌ نگفته؟"

تهیونگ لحظه‌ای چشم‌هاش رو بست تا تمرکز کنه و بعد با کلافگی نگاهش و به دوتا هیونگش دوخت.
مسئله‌ای که می‌خواست بگه زیادی شخصی بود ولی لعنت بهش تهیونگ با اون دونفر از این حرف‌ها نداشت و تا سایز دیکشم‌ می‌دونستن و مشکلی نبود اگر از شب قبلش بهشون بگه.

"خب ما دیشب باهم‌ خوابیدیم."

سوکجین چشم‌هاش خط شد.
"یه چیزی‌ بگو که ما ندونیم!"

پسر مکانیک چشمی چرخوند.
"ما باهم خوابیدیم و به خواست منم بود ولی وقتی کارمون تموم شد جونگ‌کوک گرفت خوابید!"

نامجون و سوکجین همزمان گفتن:
"خب؟"

تهیونگ‌‌ انگار نمی‌دونست چطوری باید جمله‌بندیش رو درست کنه.
"خب اون خوابید و وقتی بیدار شد فقط گفت تو عالی بودی تهیونگ و بعد لباساشو پوشید و همین‌."

نامجون که حالا خیالش راحت شده بود که به دونسنگش توهینی نشده بدنشو ریلکس کرد و پرسید:
"تو منتظر چی بودی؟ اصلاً چطوری کارتون به اینجا رسید؟"

تهیونگ زیرچشمی به جیمین نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کارهای قبل از بازکردن گاراژ به خوبی داره پیش می‌ره و پسر فقط غرق رویاهاش نیست، نامجون و سوکجین رو وادار کرد توی آشپزخونه کوچیک مغازه پسر بزرگتر که اونجا موقع تایم کاری آشپزی می‌کردن بشینن و گفت:
"خب می‌دونی اون خیلی رسمی بود‌."

سوکجین دستش و زیر چونه‌اش زد.
"اینقدر لقمه رو دور کله‌ات نپیچون! باید مغازه‌هامونو باز کنیم پس زودتر بگو و خودتو خلاص کن."

نامجون می‌دونست برای تهیونگ سخته که حرف دلش و بزنه... اون همیشه خودشو سرسخت و جدی نشون داده و حالا براش دشوار بود که بگه دیشب به چی نیاز داشته و برای همین کارشو راحت کرد.
"توقع داشتی بهت محبت کنه؟"

تهیونگ‌ دست دلش رو شد.
شرم داشت بگه مثل یه گربه نیاز به توجه و ناز و نوازش داشته به هرحال اون کیم‌تهیونگ بود و نامجون مثل همیشه حرفشو فهمید.

TakeMyShoes(Completed)Where stories live. Discover now