جونگکوک حوله دور کمرش رو گره زد و از حموم دل کند و درجه کولر اتاق رو پایینتر آورد. تابستون کم کم داشت تموم میشد و هوا رو به خنکی بود و جونگکوک بالاخره به فصل موردعلاقهاش یعنی پاییز میرسید.
یکماهی از قضیه مکانیکی میگذشت و از اون روز دیگه با کیمتهیونگ و جیمین و دو مرد دوستداشتنیش ارتباط نداشت و به قدری سرش با آهنگ جدیدش شلوغ بود که درواقع فرصت نداشت به اونها فکر بکنه.
برای کامبک جدیدش موهاش رو باید بنفش میکرد و بیشتر از همیشه به بدنش میرسید و پیرسینگ جدید هم زده بود.
فقط باید نزدیک ضبط موزیکویدیو، موهاش رو به رنگ بنفش تغییر میداد و باید مراقب پوستش هم میبود.
ایدل بودن و مکافاتش.
حوله دور کمرش رو باز کرد و شلوار گرمکنش رو پوشید و جلوی آیینه رفت تا کرم و لوسیونهای پوستش رو بزنه.
نگاهی به خودش و چشمهای بیحسش توی آیینه انداخت و یطورایی دلش برای همون مدت کوتاهی که مکانیک شده بود، تنگ شد.
مدت کوتاهی که هیجان رو تجربه کرد، آزادی رو تجربه کرد و همینطور اینکه مثل انسانهای معمولی باهاش رفتار بشه!
از اینکه جیمین و سوکجین و نامجون باهاش طوری رفتار نمیکردن که انگار از فضا اومده و یا باهاشون خیلی متفاوته جالب و حتی دوستداشتنی بود.
خوشش اومده بود از اینکه جیمین باهاش کَل کَل میکرد و سوکجین و نامجون ازش مراقبت میکردن و گاهی دستش مینداختن و درنهایت کیمتهیونگ اعظم که خودش یه پروژه بود.
دلش تنگ شده بود باهاش بحث و لج کنه و فقط باید یکم سرش خلوت میشد تا بره سروقتش.کرم رو روی پوست صورتش پخش کرد و مشغول مرطوب کردنش شد که صدای زنگ آزاردهنده موبایلش به گوشش رسید. چی میشد اگر فقط یک روز هیچ تماستلفنیای نداشت؟ جونگکوک از تکست و تماستلفنی متنفر بود.
همه این تنفر تا وقتی بود که اسم یونگی رو روی گوشیش دید!
یونگی رو واقعاً دوسش داشت کسی که هم همکار بود هم رفیق بود و هم حامی و حمایتش رو تظاهر نمیکرد و دورادور مراقبت میکرد.با چشمهایی که برای ذوقش ستارهبارون شده بودن تلفنش رو جواب داد و سعی کرد شاداب جواب بده:
"چطوری یونگی؟""یه هیونگ بذار آخرش."
جونگکوک تک خندهای کرد.
"بیخیال مرد ما که این حرفا رو نداریم.""من دارم."
چشمی چرخوند.
"یونگی هیونگ حال شما خوبه؟""حالا شد. خوبم تو چطوری؟ نمیخوای بیای استودیو؟"
جونگکوک چشمهاش ریز شد و از استرس ناگهانیش تپش قلب گرفت.
"برای چی بیام؟ مگه کارای آهنگ تموم نشد؟ مگه ثبت نهایی نکردیم؟ نکنه مشکل داره؟""هی هی آروم باش مرد. چرا برای کامبکت همچی آمادهاس؛ اما مگه نمیخوای کنسرت برگزار کنی؟ ببینم ورژن اصلیارو میخوای اجرا کنی؟"
![](https://img.wattpad.com/cover/372021158-288-k657327.jpg)
CITEȘTI
TakeMyShoes(Completed)
Fanfictionجایی که یک ایدل و مکانیک تصمیم میگیرن جای هم زندگی کنن! 𝐅𝐢𝐜 𝐍𝐚𝐦𝐞: #TakeMyShoes 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: KookV 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Dram,Angest,Romance,smut 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: #Shin زمان آپ: به پایان رسیده.