My Cutie Cookie

part 4

چند دقیقه ای از اتمام جشنِ ورودی های جدید میگذشت و اکیپ چهار نفره ی محبوبِ مدرسه که رئیس و سردسته شون "کیم تهیونگ" بود تو سالن غذاخوری کنفرانس گرفته بودن و هیچکس جرئت نزدیک شدن بهشون رو نداشت

_ پسره ی عوضی ... چطور جرئت میکنه اینجوری با من حرف بزنه ... فکر کرده که بی جواب میذارمش؟ ...

تهیونگ با حرص حرف میزد و یونتان رو تو بغلش گرفته بود و جیمین سعی داشت آرومش کنه و بکهیون به وضعیتشون میخندید

این وسط جنی تنها کسی بود که با آرامش و خونسردی مثل یه پرنسس غذا میخورد و فقط گوش میکرد

جیمین کلافه گفت

_ از اولش وقتی داشتی لیست رو مینوشتی باید میدونستم که اون دو تا اسم عجیب غریب باید زیر سر یونگی باشه ... اون از هر فرصتی برای آزار دادنمون استفاده میکنه ... اون یه روانیه ...

تهیونگ نفس عمیقی کشید

_ باید مدیر کیم رو ببینم ... باید باهاش حرف بزنم ...

بکهیون با بهت گفت

_ اگه به مدیر بگی کل مدرسه خبر دار میشه که امروز چه اتفاقی افتاد ...

جیمین با مسخرگی گفت
_ به هر حال که همه فهمیدن ... نصف جمعیت اون لحظه شاهدِ بحث این دو نفر بودن ...

تیهونگ با جدیت یونتان رو انداخت بغل جیمین و از جاش بلند شد

_ مراقب یونتان باش ... شما به کلاس برسین ... منم چند دقیقه دیگه میام ...

و بعد بدون اینکه مهلت حرف زدن بهشون بده از سالن غذاخوری خارج شد و به طرف دفتر مدیر مدرسه پا تند کرد

**************************************

_ اوه خدای من ببین کی اینجاست ... کیم تهیونگ ...

تهیونگ با لبخند مظلومانه‌ای تعظیم کرد

_ دلم براتون تنگ شده بود عمو ... خیلی وقته ندیدمتون ... شنیدم برای تعطیلات تابستونه رفته بودین استرالیا ...

نامجون تهیونگ رو هدایت کرد تا روی مبل بشینه و خودش هم رو به روی اون نشست

بیسکوئیت هایی که توی ظرف طلایی رنگی با سلیقه چیده شده بودن رو به طرف تهیونگ گرفت

_ آره به پیشنهاد جین رفته بودیم اونجا ... میدونی اون سلیقه ی عجیبی داره ... و من مجبورم همه جا همراهیش کنم ... با وجود اینکه نسبت به طبیعت اونجا حس خوبی نداشتم دنبالش رفتم ...

تهیونگ با شیطنت خندید

_ شما دو نفر کاملا دو تا قطب مخالفین ... برام عجیبه چطور کنار هم دووم آوردین ... احتمالا عشق بینتون زیادی قویه ...

نامجون خندید و در همون حال پرسید

_ چیزی شده که به اینجا اومدی ؟ ... معمولا سعی میکنی توی مدرسه زیاد جلوی چشمام سبز نشی ...