Pilot Kim's little son [vkook]

( pt¹)

با ذوق به صفحه‌ی گوشی‌اش نگاهی انداخت. دوباره یک آشوب جدید داخل فضای مجازی به بار آورده بود.
با نیشخند به سرتیتر خبرها نگاه کرد.

[جئون جونگ‌کوک فرزند خلف ایان جئون]

با محکم باز شدن در اتاق و برخورد محکم در با دیوار نگاهش رو به اون سمت کشید. با دیدن پدرش که از عصبانیت به قرمزی میزد پوزخندش اوج گرفت.

+ به‌به جناب جئون کوچک. ما تونستیم شما رو داخل این عمارت پیدا کنیم.

پسر خنده‌ای کرد و با پرویی همیشگی‌اش گفت:

- سعادت بزرگی نصیبتون شد پاپا.

آیان عصبی فریادی زد و با صدای بلندی که جونگ‌کوک حتم داشت تمامی خدمه شنیدند گفت:

+ از امروز پارتی و رفیق بازی نداری جئون جونگ‌کوک. تمامی ماشین‌ها و موتور و کارت‌های بانکی‌ات رو همین الان تحویل میدی.

با این حرف مرد جونگ‌کوک یک ضرب روی تخت نشست و با عصبانیت گفت:

- تو این کار رو باهام نمی‌کنی آپا...

مرد نیشخندی زد و با فرو کردن دست راستش داخل جیب شلوارش با خباثت ادامه داد:

+ و از فردا داخل شرکت مشغول به کار می‌شی جونگ‌کوک؛ اگه فقط یک اشتباه ازت ببینم از تمام مال و منالی که قرار بود بهت برسه محرومت می‌کنم.

با اتمام حرفش پشتش رو به جونگ‌کوک خشک شده کرد و با قدم های اروم از اتاق بیرون رفت. با یاد اوری چیزی ایستاد و ادامه داد:

+ تا یک ساعت دیگه داخل شرکت باش.

*‌*‌*‌*‌

با قدم های استوار به طرف میز منشی حرکت کرد.
دختر جوان که منشی جدید بود با دیدن جونگ‌کوک فورا دست از کار کشید و با ایستادن مقابل پسر کمی خم شد.

+سلام خوش اومدین جناب جئون.

- جونگ‌کوک.

+ب‍... بله؟

_بهم بگو جونگ‌کوک، نه جئون.

دختر نفس عمیقی کشید. پس تمام شایعاتی که از پسر جئون بزرگ شنیده بود حقیقت داشت.

+ چشم. پدرتون منتظرن جونگ‌کوک شی.

با اشاره‌ی دست منشی به طرف در بزرگ اتاق پدرش حرکت کرد. امید وار بود که پدرش این مسخره بازی رو فورا تموم کنه.

بدون توجه به نگاه منشی و حساسیت پدرش راجب نظم، بدون در زدن فورا دستگیره‌ی در رو پایین کشید و وارد اتاق بزرگ مرد شد.

- سلام به جناب جئون بزرگ. ببین کی اومده به دیدنت.

با بلند کردن سرش و دیدن دو جفت چشمی که متعجب بهش خیره است دست از مسخره بازی در اورد و چند بار سرفه کرد تا بتونه خودش رو از اون حالت شوکه خارج کنه.