40

111 19 4
                                    

میخاستم که هلش بدم.اما دستشو گذاشته بود پشت گردنمو این اجازرو بهم نمیداد.
یه لحظه لباشو از روی لبام برداشت و وقتی میخاستم بهش بگم که تمومش کنه،دستاشو گذاشت روی لبام و گفت:هیششش.جات همینجا خوبه .
دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو با خودش خوابوند روی زمین.صدای تپش های منظم قلبش توی گوشم پیچید . یدفه انگار احساس عشقم بهش از عمق وجودم ادعای بیداری کرد .
زین ایندفه منو چسبوند به خودش و با ولع لبامو بوسید .
با کمال تعجب دیدم که همه ی اون سرما از تنم در رفت و جاشو به یه گرمای دلچسب داد.
هم احساس آرامش میکردم و هم گرما و بدنم یه کوره آتیش بود.
دستاشو روی کمرم حرکت میداد.اونم داغ بود.
نمیتونستم دیگه تحمل کنم.دوس داشتم همراهی کنم اما نمیخاستم بیشتر از این غرورم رو خورد کنه پس با اخم سرمو آوردم بالا و نگاهم با نگاه خمارش گره خورد
با عصبانیت بهش گفتم:خواهش میکنم ولم کن،این کارا دیگه واسه چیه.میخای بیشتر خورد و داغونم کنی؟
با ناراحتی نگاهم کرد و گفت :تو هیچوقت درکم نکردی ونسا.من اشتباه کردم اما تو ...تو..
سرشو تکون داد و گفت:باور کن ایندفه نمیخام بشکنمت. اولش میخاستم اینکارو بکنم اما الان نه .من الان ازت متنفر نیستم.حالا که بهتر فک میکنم میبینم هیچوقت نبودم و فقط به خودم دروغ میگفتم و تلقین میکردم.من باهات بد کردم ولی منو ببخش ..
نفس عمیقی بعد از گفتن حرفاش کشید و اشکام رو که به پهنای صورت ریخته بودمشون پاک کرد.
با لحن محزونی گفت:گریه نکن ونسا.با هر قطره اشکت آتیشم میزنی.منو دیوونه میکنی.الانم اگه میبینی تو بقلمی چون داری یخ میزنی و باید گرم شیم .
راست میگفت.با اون کارش گرم شده بودم .همه وجودم .
اما من یه دختر بودم.یه دختر تنها که با یه مرد غریبست.ترجیح میدادم بمیرم تا اینکه اون کارو بکنم .
دستامو مشت کردم و کوبیدم به سینه هاشو از خودم دورش کردم.
با لحن شیطونی گفت:تا صبحم خودتو بکشی جات همینجاس.نمیزارم بری.
-:خواهش میکنم ولم کن
زین:نه ولت نمیکنم...چون نمیخام بمیری.
با عصبانیت گفتم:به تو ربطی نداره.اصلا من میخام بمیرم .ازت متنفرم.تو همون موقع که در خونه بهم گفتی ازم چی میخاستی من ازت متنفر شدم
با خشم بهم نگاه کرد و به وضوح چشماش پر از غم شد.
نفس عمیقی کشید و یهو چشماشو باز کرد و صورتش جمع شد.با ترس آشکار توی صورتم گفتم:زین ...زین چی شد
...............
ساعت 3 و 1 دقیقه ی بامداد.اینجا واتپد است و همه چیز در امن و امان است.فردا یا پس فردا هم دیگه تموم میکنم. مرسی از اونایی که میخونن اما اف افی که میخام بزارم 10000 برابر عالی تر از اینم هستش.:)

familiar strangerWhere stories live. Discover now