(اگه دوست داشتین با آهنگ fix you از coldplay بخونید)
هری و لویی توی سکوت تا خونه رانندگی کرد . هیچ کدومشون نمیدونستن بعد از اینکه همو بوسیدن چی بگن.
خب، این سکوت بود به جز لویی که هر چند ثانیه یه بار با ناامیدی ناله میکرد و دستشو بین موهاش میکشید انگار که اون بدترین کاریه که میتونست انجام بده.
" لویی، اشکالی نداره"
هری آروم گفت وقتی که اونا پشت چراغ قرمز توی بزرگراه ایستادن
" نه! داره"
این تمام چیزی بود که اون جواب داد و هوا رو از بین لباش بیرون داد
" میدونی این خیلی بهتر میشد اگه دلیل این عصبانیت های ناگهانیتو توضیح میدادی"
هری زمزمه کرد و موهای فرفریش رو تکون داد قبل از اینکه اونا رو از روی پیشونیش کنار بزنه و تمام کاری که لویی میتونست انجام بده این بود که آه بکشه و سرشو روی فرمان ماشین بذاره.
" باشه ، بهت میگم"
هری صبر کرد ولی پسر دانکستری هیچی نگفت
" لو-"
" بذار فکر کنم"
لویی داد زد دستشو کوبید روی فرمان ماشین و باعث که یه بوق بلند بزنه و هر دوتا پسر از جاشون پریدن
" باشه"
هری نفس کشید ، لبشو گاز گرف و چشماشو بست و سعی کرد همه چیو خیلی شخصی نگیره
چرا اون لویی رو دوست داشت وقتی که بیشتر وقتا آسیب میدید؟
" هری ، من-"
" فقط تمومش کن"
هری جیغ کشید و گوشاشو گرفت و چشماشو محکم بست. اون احساس میکرد که دوباره پنج سالش شده و داره سعی میکنه طعنه های هم کلاسی هاش در مورد اینکه اون چقدر عجیبه و زیاد گریه میکنه رو از سرش بیرون کنه.
پسر جوون تر یکم عقب رفت وقتی که لویی دستشو گذاشت رو بازوش و آروم نوازشش کرد و به نظر میومد همه بدنش به خاطر نوازش لویی آروم شده.
" هری دستتو از روی گوشت بردار"
لویی با ملایمت گفت و دستشو از روی بازوی هری بالاتر برد ، بین موهای فرفریش.
پسر فرفری با دودلی دستشو از روی گوشش برداشت و چشماشو باز کرد و تنها چیزی که میتونست احساس کنه ، لمس های لویی و انگشتاش بین موهای فرفریش بودن
" هری، با من حرف بزن"
لویی زمزمه کرد و دستشو آروم بین موهاش تکون داد.
و هری میخواست حرف بزنه ولی نمیتونست
" هری"
لویی با آهنگ خوند و وقتی صداش ضعیف و ناراحت به نظر اومد ، هری نمیتونست لبخند نزنه ولی فقط یه کوچولو و اون خیلی سریع جای خودشو به یه اخم داد