۱۸ جولای
ساعت ۶:۳۳ عصر
دوربین شماره ۷ : کافه
...
امروز جمعس ادما تو این روز سرحال میشن شاید چون واسشون اون روز و دو روز بعدش با بقیه هفته تفاوت داره اونقدری که حاظر میشن تو این سه روز لباشونو باز کنن و لبخند بزنن یا همدیگرو ببوسن اونقدری که یادشون میاد اخم زیاد باعث ایجاد چروک رو پیشونیشون میشه ، اونقدری که ...
رو میز شماره پنج دختر مضطربی نشسته و انگشتاشو رو میز میکوبه شاید منتظره نمیدونم ولی ادما معمولا وقتی منتظرن مضطربم هستن حالا مهم نیست اگه از خوشحالی باشه یا از اندوه و ناراحتیشون ... بزارید بهتر بگم حداقل واسه من مهم نیست ؛ مهم نیست دلیلا چین مهم حرف و نتیجه ای که تهش قراره گرفته بشه و در مورد اون دختر ... فک نمیکنم نتیجه انتظارش چیز خوبی باشه ...
.
. پسر جوونی با استیصال وارد کافه میشه و برای دختر دست تکون میده ، رو صندلی روبرو دختر میشینه و به منو نگاه میکنه لبای دختر تکون میخورنو کلماتی رو بیان میکنن دوربینو زوم میکنمو منتظر میمونم ... اونا بهم زدن .
YOU ARE READING
CCTV CAMERA
Fanfictionهمیشه یکی اون فیلمارو میبینه . درست همون طوری که همیشه یکی ماهارو میینه ... . ولی بودن همیشگی نیست . من اهمیتی نمیدم . .. ... and we are who we are when no one's watching