2 اگوست
ساعت 7:19 عصر
دوربین شماره 17 : گل فروشی
لبخندا میتونن چیزایی رو برسونن که حتی سیاست مدارا هم نمیتونن از عهدشون بر بیان ، یه سریاشون انزجارو نفرتو میرسوننو اونیکیا ترس از لو رفتنو ؛ مردم خیلی دوست ندارن لبخنداشونو هدر بدن واسه کسایی و چیزایی که تو خیابون یا حتی گل فروشیا میبینن ، میدونید این نفرت انگیزه که رنگارو ببینی ، بوهارو حس کنی و بعد نیشاتو باز نکنی مثل این میمونه که بدونی قراره بمیری ولی یه سیلی بخوابونی تو گوش دکتری که داره از بیماریت حرف میزنه
کار من گزارش چیزای مشکوک یا کنترل همین دزدیاس ولی خب همونطوری که گفتم لبخندا قوین اونقدر قوی که میتونن مثه آرشیوهای کالکت شدتون وسط نصفه شب عمل کنن ، لبخندا اونقدری قوی هستن که حتی شده چندتایی شاخه گل مجانی رو برای عاشق پیشه ها امانت بگیرن ... البته اگه امانتو دزدی حساب کنیم که نیشاشو باز کرده و مخ میزنه .
YOU ARE READING
CCTV CAMERA
Fanfictionهمیشه یکی اون فیلمارو میبینه . درست همون طوری که همیشه یکی ماهارو میینه ... . ولی بودن همیشگی نیست . من اهمیتی نمیدم . .. ... and we are who we are when no one's watching