No homo
Part sevenاينجا نويسنده گفت اين قسمت رو قبل از اينكه زين از گروه بره نوشته
~*~
لويي:اينجا دارم با دوست خدام زين ريلكس ميكنم(عكس فرستاد)(منظورش بود زين خيلي هاته😍)
هري:اه
لويي:منظورت از اه چيه
هري:منظورم اههههه بود
لويي:چي داري ميگي
هري:دارم ميگم بدك نيس(منظورش با زين بود)
لويي:ببخشيد؟
لويي:چطور جرات ميكني خدامون رو اينطوري توصيف كني؟
هري:من هات تر از اونم ديدم
لويي:شايد بايد يه عكس بهتر از اين باشكوه ببيني
لويي:(عكس فرستاد)
هري:شيش از ده
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
هري:باشه
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
لويي:(عكس فرستاد)
هري:بازم ميگم نه
لويي:حق نشناس خدا نشناس(😂)
هري:كي ميگه من خدا نشناسم
لويي:تو داري قدرت اين خدارو زير سوال ميبري
هري:من واقعا چيز خاصي راجبش نميبينم(كوري 😑)
لويي:زين كراش هرروز منه
هري:من فكر ميكردم كراشتم ولي انگار نيستم
هري:من فكر ميكردم تو دوستم داري
لويي:دوست دارم ولي زينو ستايش ميكنم
هري:اون دوست پسرت يا يه چيزي مثله اونه؟
هري:اون اسم گربشو شبيه تو گذاشته؟
هري:يه ايموجيه بامزه كنار اسمت گذاشته؟
هري:ها ها ها
لويي:يه دقيقه صبر كن
هري:بذار حدس بزنم شاهت زين ازت خواسته تا بهش يه مسيج پايي بدي)(:|||)
لويي:تو كره بادوم زميني و حسودي
هري:چي نه
لويي:*زمزمه*كربه بادوم زميني و حسود
هري:چرا بايد بهش حسودي كنم من از اون خيلي بهترم
لويي:نه نيستي
هري:اوه باشه
لويي:تو يه خرگوش بامزه با يه تاج گلي و پاهاي نرمي
هري:از زين بهترم؟
لويي:داههه
لويي:زين ممكنه خداي كليسا باشه ولي تو هم پاي بامزه اي
هري:من يه پاتوتي بامزم
لويي:تو پاتوتي بامزه مني
لويي: no homo tho
~*~
قسمت بعدي اگه راي ها و نظراش زياد باشه زود ميذارمش
YOU ARE READING
No homo(Persian translation)
Fanfictionترجمه اين فن فيك به وسيله خودمه پس لطفا كپي نكنيد!