part 2

233 24 1
                                    

ترس تا مغز استخونم رفته ....اره من میترسم و با این مشکلی ندارم پاپا همیشه میخواست من قوی باشم گریه نکنم مثل برادرهام سرسخت و شمشیر باز باشم اونا قد بلند و حیکل بزرگ داشتن...ولی من کوتاه قد بودم و احساسی از اولش مثل دخترا بودم و با اونا بازی میکردم من صدای نازک دارم شعر می‌خوندم و هر اتفاقی میوفتاد گریه میکردم مثل همین الان ولی ماما دوستم داشت.

_میتونی خفه شی.

همون مردی که بازومو گرفته بود و خیلی محکم فشار میداد و منو به یجای که نمیدونم کجاست میبرد... ولی من گوش نکردم و بازم اشک ریختم اره من اشکاهای زیادی ریختم لعنتی این همه اب از کجا میاد؟...اون منو جلو یه در بزرگ نگه داشت درش هم عجیب بود مثل همه چیز اینجا.

_خودتو تمیز میکنی خیلی تمیز.

من سرمو تکون دادم چون اون مردی که جلوم ایستاده خیلی ازم بلند تره و برای دیدن چشماش گردنم درد میگره.

_موهات رو هم بزن.

اون به دیکم اشاره کرد.
چیکار کنم؟؟؟ قبل اینکه بپرسم این یعنی چی اون منو انداخت اون تو و درو بست چشممو از در برداشتم و برگشتم پشتمو نگاه کردم واو اینجا همه جاش سفید بود زمین، سقف ،دیوارا...به اطراف نگته کردم و اون وسط یه چیزی بود توش اب بود اونم سنگی بود سفید ولی دو مرد دیگه هم اونجا بودن یکی بلند قد موهای بلند و چشمای مشکی کاملا سیاه مثل موهاش و اصلا به من توجه نداشت و اون یکی موهای طلایی و چشمای ابی داشت اون بهم لبخند زد و بهم اشاره کرد برم سمتشون نمیدونم چرا ولی رفتم...اون بهم یه لبخند خیلی گرم زدو گفت

_ما هم برده ایم نترس باید خودمونو زود بشوریم...پس زود باش تا اونا نیومدن...

من متوجه شدم اونا کاملا لختن دارن خودشونو میشورن پس منم شلوار ام رو در اوردم و اونجا نشستم با اون چیزا که شبیه کاسه بود رو خودم اب ریختم و فهمیدم اون اب گرمه ما همیشه اب سرد داشتیم شروع کردم به تمیز کردن خودم شستن بدنم و بعد موهام ...من داشتم خودمو میشستم که متوجه شدم اون پسر داره یه کاری با موهای دیکش میکنه و اونا میریزن پایین (0___0حرفی ندارم) من با تعجب بهش نگاه کردم.

_چیه؟

اون گفت.

_تو چیکار میکنی ؟ چجوری این کارو میکنی؟

وقتی اینو گفتم اون یکی پسره خندید.

_دارم موهامو میزنم نمیدونی چجوریه؟

من سرمو تکون دادم.و اون امد طرفم و دستشو بااون چیزی که گرفته بود اورد سمت دیکم من خودمو کشیدم عقب

_نترس من فقط میخوام یادت بدم... تو باید خودتو تمیز کنی وگرنه اونا اینکارو برات میکنن.

من سرمو تکون دادم نمیخوام اونا اینکارو بکنن...اون امد جلو و شروع کرد به زدن موهام و من با تعجب بهش نگاه میکرد اون بهم یاد داد و من خودم بقیه اش رو انجام دادم و وقتی تموم شد فهمیدم واقعا دیکم چه شکلیه.

_تو خوشگلی.

اون پسره طلایی گفت

_تو هم خوشگلی.

_اسم من نایله.

_لویی.

دیگه نتونستیم ادامه بدیم چون در باز شد و من یه بار دیگه رو خودم از اون اب گرم ریختم و بلند شدم و دستمو جلو خودم گرفتم یکی از اون چاق ها بود اون نگاهمون کرد و لبخند زد.

_خوبه...خوبه اینا رو تن تون کنین.

اونا مارو سمت یه جای خشک بردن و یه چیزای دادن بهمون و خیلی کوچیک بود من دیدم نایل اونو پاش کرد پس منم همین کارو کردم اون فقط دیکمو پوشنده و پشتم هنوز یکم بازه...اونا یه جور پارچه های دور پاهامون پیجیدن مثل دامن بود ولی خیلی کوتاه خیلی خیلی کوتاه ولی من میتونستم خودمو از پشت پارچه ببینم این دیگه چیه؟

_ حریر اسمش حریره.

نایل اروم گفت اون خیلی میدونه.
اونا یه چیزای که مثل کفش بودن دادن به ما اون کفش ها صلایی و خوشگل بودن ونایل واقعا زیبا شده بود من بهش یه لبخند زدم همونجور که اونم زد اون واقعا خوبه و مهربون. اون مرد چاق مارو برد به یه سمت و اینجا خیلی بزرگه و زیبا من همه جا نگاه میکردم و البته یکم ناراحت بودم چون من یه جورای لختم...ما جلوی یه در بزرگ وایسادیم و وقتی در باز شد من نفسم بند امد...اینجا خیلی بزرگه و ادمای زیادی تو کوچه هاشون بود همه یه چیزای میخریدن و وقتی مارو میدیدن خیلی نگاه میکردن انگار همین الان اینجا مارو میخوان بخورن من خودمو جمع کردم و اونا مارو به سمت یه گاری عجیب بردن که مثل یه اتاق متحرک بود ما رفتیم تو و اونا درو بستن ساده بود ولی پنجره داشت و من مردمو نگاه میکردم من تا حالا...این همه ادم ندیده بودم اونا زیادن خیلی زیاد ما تو روستامون فقط نودوهشت نفر بودیم اما اینجا ادم زیاده و این منو میترسونه...نمی دونم چرا ولی دلم میخواد گریه کنم من میترسم نمیخوام برم قصر من میخوام برم خونه و ماما برام لالای بخونه با ایزابل بازی کنم و البته شب ها دزدکی برم رو پشتبوم و با ماه حرف بزنم من من م....من میخوام برم خونه بازم گرمای یه چیزی رو روی گونه هام حس کردم اره بازم اشک اینا برای خودمن این اشکها برای من بدبختن...من ماما رو میخوام...ماما کجای؟

look downWhere stories live. Discover now