نه نه....لطفا خدا کمکم کن چرا من باید اینا رو تحمل کنم اخه چرا من نمیخوام اون منو به فاک بده ...میدونم اون زیباس همه دوست دارن با اون باشن اما من فقط عشق میخوام این خیلی سخته ؟ این خیلی زیاده نه ...ماما کمکم کن._وایسید...
اون سرباز دستور داد و ما تو راه رو که الان تجملاتش بیشتر شده بود جلوی یه در وایسادیم.
_هی تو....
اون زد به شونه نایل.
_بله...
من میتونم حس کنم اون صداش میلرزید و کاملا ترسیده.
_برو تو صاحبت منتظره....
اون شروع کرد به خندیدن...لعنتی نایل به من نگاه کرد و تو چشماش اشک جمع شده بود....اون سرباز حولش داد و اونو انداخت توی اتاق.
_تو باید صبر کنی تا خدمتکار مخصوص شاهزاده بیاد دنبالت.
من فقط سرمو تکون دادم و با اون سرباز اونجا وایسادم یکم بعد صدای نایل از تو اتاق امد.
_نههه...خواهش میکنم.
اوه خدای من نه...نایل من، من متاسفم...چشمام پر از اشک شده بود.
_نهههههه...التما...ست میکنم.
میتونم حس کنم اشکام دارن میریزن....نایل ...من خواستم سمت در برم اما اون سرباز منو گرفت و کوبیدم به دیوار دردم گرفت اما نایل به کمکم میاز داره.
_نگران اون نباش...نگران خودت باش چند
دقیقه دیگه تو هم قراره اینجوری التماس کنی.وقتی اون اینا رو گفت و من حس کردم تمام بدنم لرزید نه .....اون ولم کرد و خندید صدای خنده اون و التماس نایل و گریه هاش توی سرم پیچیده بود همونجا نشستم زانو هامو بغل کردم سرمو روش گذاشتم برام مهم نیست اون صدای هق هقمو بشنوه یا کونم امده بیرون مهم نیست....مهم نایله اون داره گریه میکنه التماس میکنه من نمیتونم کاری کنم نه....نه...نه...
_نا..نایل من..متا..متاسفم...
بلند تر گریه کردم...و یکی دستشو گذاشت روی زانوم من زود سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم...اون یه پسر بود با چشما و موهای قهوه ای اون یه لبخند گرم داشت.
_گریه نکن...آروم باش.
اون گفت و من صدای داد نایل رو شنیدم چشمامو بستم و باز اشکام ریخت.
_ششش چیزی نیست پاشو بریم...
اون گفت چیزی نیست؟ نایل داره زجه میزنه چیزی نیست؟
_پاشو باید بریم.
اون گفت و من به سختی ایستادم... اونا راه افتادن اون پسر با دوتا سربازی که کنارش بودن ما توی اون راه رو های طولانی راه میرفتیم و صدای نایل کم کم محو شد ما من هنوز اشکهام میریزه...ما به یه اتاق رسیدیم و من به درش خیره شدم فکر کنم این همون اتاقیه که من قراره توش التماس کنم اره....اون پسر درو باز کرد و ما رفتیم تو فقط منو اون...اونجا یه اتاق بود که توش پر از وسایل خوشگل بود از همه بهتر تخت بود اون واقعا از اینجا هم نرم بنظر میرسه اون اتاق یه بالکن بزرگ داشت ...که از اینجا هم معلومه نمای خیلی خوبی داره.