خب اين داستان يكم متفاوته !
نميدونم شايد كشى يه همچين داستانى و نوشته!
خب داستان اينجوريه
لويى يه بچه ى پولداره كه باباش از راهه شكاره گرگا پول در مياره
اون مادرش و از دست داده!
ولى نميدونه چجورى!
اون باباش و سرزنش ميكنه كه چرا گرگارو ميكشه!
پدرش گرگارو ميكشه و سرشون و اويزون ميكنه به ديواراى خونه!
ولى يه جاى خالى مونده!
اون گرگ بزرگترين گرگه زمينه!
و پدره لويى قصد داره كه اونو بكشه!
ولى كشتنه اون كاره راحتى نيست!
نسلا پشت سر هم خواستم كه اونو بكشن ولى خودشون كشته شدن!
اون موجود واقعا بزرگه!
و همچنين خطرناك!
YOU ARE READING
Beauty Wolf L/S
Werewolf+اون ازم متنفره -نه نيست +چرا هست -بهت نشون ميدم -حرفى ندارم...