پارت 7 this is us
مرد : دزد رمز کارت شما رو داشته؟پس حتما آشنا بوده شما به کسی مضنون نیستید؟
لیام: نه چیزه...این دوست ما از نظر عقلی یکم عقب موندگی داره رمز رو روی کارت زده بود😐
مرد : عجب
نایل: عجب رسمیه رسم زمونه😢تو شب روشن جیب رو میزنن😢
لیام:😐
زین : حالا ما چه کنیم؟
مرد : شما نگران نباشید.به بانکی که پول ازش برداشت شده تماس میگیریم و میتونیم اون فرد رو پیدا کنیم
لیام : پس لطفا سریع تر تا این دوست ما از دست نرفته 😐از دیشبه داره عر میزنه
مرد : بله؟
لیام: هیچی 😐
مرد : من کارها رو انجام میدم و به نتیجه رسیدم با شما تماس میگیریم.لطفا یک شماره تماس بدید
لیام بلند شد و شمارش رو نوشت بعد از پاسگاه خارج شدند
----لیام: خب من با سوفی قرار دارم باید برم بعدا میبینمتون
لیام از اونجا رفت
زین کلش رو تو موبایلش فرو کرده بود و اس بازی میکرد
لویی دماغش رو بالا کشید
هنوزم داشت گریه میکرد!
هری:لویی؟خیر سرت بیست و سه ساله ته جمع کن اون هیکلو دیوث😐
لویی: نمیخوام😢اگه تو هم ازت یک میلیارد بدزدن همین رو میگی؟
هری: من اگر ازم یک ملیارد بدزدن چیزی نمیگم.چون اصلا زنده نیستم که چیزی بگم😐
نایل: بچه ها اونور خیابون یک سوپره بیاید برید یک بستنی برای من بگیرید
هری: نمیخواد من پول ندارم 😐
نایل: پول ندارم تو که مثل لویی نیست؟😐
هری: نه بیا جیبامو بگرد فقط توش دستمال کاغذی پیدا میشه😐
لویی: من متحول شدم😢بیا این رو بگیر برو برا خودت بستنی بخر من دیگه هیچ وقت به تو دروغ نمیگم پسرم
اون پول رو به نایل داد و نایل ذوق زده رفت بستنی بخره!
هری: زین؟به کی اس ام اس میدی؟
زین : به تو ربطی نداره
لویی: هری؟
هری: هوم؟😐
لویی: چقدر قهوه ای پوستت رو خوشگل میکنه😊
هری: میدل فینگر دست راستم تو کون تو و دست چپم تو کون زین 😐
نایل با یک بستنی برگشت
لویی: چرا فقط یکی گرفتی؟
نایل: اوا مگه شما هم میخواستید؟😯
لویی: من به اندازه چهار تا پول بستنی بهت دادم😐
نایل: لویی؟پولی که تو دادی انقدر کم بود که من مجبور شدم خودم پول بزارم روش😐
لویی: من به اندازه چهار تا کیم بهت پول دادم😐
نایل: هه!کی کیم میخوره بابا من از این بستنی باکلاسا میخورم قیمتش هم زیاده 😎
لویی: 😐
هری: حیف که دست دیگه ای ندارم وگرنه میدل فینگر اون یکی رو میکردم تو کون نایل😐
لویی: بیاید تا نريختن سرمون تاکسی بگیریم بریم
نایل : بریمهری یک دونه زد پس کله زین: اون بی صاحاب رو بزار کنار تو خيابون داری راه میری با مخ مثل عن نچسبی به اسفالت😐
زین: میدل فینگرت رو با زاویه نود درجه از تو کونم درار بکن تو کون خودت😐
هری:😒
پسر ها ماشین گرفتند تا برگردن خونه
YOU ARE READING
🆔THIS is US🆔
Humorداستان طنز از اتفاقات روزمره بین اعضای واندایرکشن❕ ☠اثرات داستان : 1-شباهت پیدا کردن خنده هایتان به گراز های زخمی💀 2-لبخند زدن به گوشی حتی وقتی که در حال خواندن داستان نیستید📱 3-مرگ💯(معمولا ناشی از خنده زیاد اما مورد هایی هم دیده شده که جان خ...