" لویییییی "
دو نفر با پاهای کوچولو داشتن با سرعت به سمت برادر بزرگترشون میرفتن . کسی که دم مدرسه ابتدایی ایستاده بود.
" سلام بچه هاا ... روزتون چطور بود ؟ "
لویی کیف کوچیک خواهر کوچولوش دوریس رو گرفت و موهای بلوند فرفری ارنست رو بهم زد.
" لویی ...ما رو میبری که شکلات بخریم ؟ "
" امروز جمعه س ، مگه نه ؟ "
دوقلو ها باهم سرشونو تکون دادن .
" پسسس...ارهههه میریم که شکلات بخریم. "
-------------------------" بچه ها ، شما برید تو من همینجا منتظرتون میمونم "
لویی یه پاشو به دیوار تکیه داد و پشتشم به دیوار چسبوند ... از توی جیبش یه سیگار دراورد و دو قلوها سریع وارد مغازه شدن.
" هززززززییییی (hazzy ) !!! " دوریس پسر پشت صندوق رو صدا زد.
" خبببب ببین کی اینجاست...دو قلوهای موردعلاقه ی من تو کل دنیا ! " هری گفت و به دوقلوها لبخند زد.
" چی میخواید بچه ها ؟ "
" هممممم.... هنوز نمیدونیم ... چیز خوب چی داری ؟! "
ارنست پرسید و دوریسم سرشو تکون داد.
" چند تا شکلات جدید داریم که همین هفته رسیدن...میخاید امتحانشون کنید ؟ " هری گفت وسریع رفت که بیارتشون.
" اسم این شکلات curly wurly عه...من یواشکی چندتاشو امتحان کردم و بنظرم شمام ازشون خوشتون میاد ! " هری گفت و از پشت صندوق اومد بیرون و به هر کدومشون نصف شکلات رو داد.
" هه...curly درست مثل موهات! "
~~~~~~~
چطوره؟
مرسی که خوندین 💚
YOU ARE READING
sweets (l.s persian translation) [Completed]
Fanfictionمیتونم یکمی از اون بوسه های ترش ات داشته باشم ؟