Chapter 2

34 10 2
                                    

از نگاه فرانک:

با تمام سرعتی که این ماشین فاکی میتونست برونه داشتم رانندگی میکردم ....
اخ نیللللل چرا تو روز تولد فاکی من این کارو کردی ....
من انتظار یه سورپرایز رومانتیک و بامزه رو ازت داشتم نهههه تو نباید این کارو میکردی .
اوففف بالاخره رسیدم جلوی او کلاب کوچیک مسخره اه کشیدم . همین که نمردم ینی خدا خیلی دوسم داشته چون با این سرعت حتما تصادف میکردم .
وارد کلاب شدم از راهرو باریکش رد شدم و با چیزی که به هیچ وجه انتظارشو نمیکشیدم و به ذهنمم خطور نکرده بود مواجه شدم.
ینی من چطوری متوجه این نشدم که نیل میخواد سورپرایزم کنه . چند دقیقه بود که خشکم زده بود و به همشون نگاه میکردم که نیل اومد و بغلم کرد م تو گوشم گفت:

_تولدت هپی عشق فاکی من !!

+ نیل تو چیکار کردی ؟؟؟ من باورم نمیشه ! شیطون کوچولوی من ! مرسی واسه همه چی .ولی باید یه چیزیو بدونی جواب این نگران کردنمو امشب تو تخت میدی ...
قرمز شد ولی فقط برای چند ثانیه و بعد گفت:

_من که اعتراضی ندارم ..

بوسیدمش و یه نگاه بهش کردم اون واقعا امشب فوق العاده شده بود بعدش از همه دوستامون که اومده بودن تشکر کردم .
و رفتم که یکی از بد ترین شبای زندگیمو شروع کنم که اگه میدونستم چی میشه پامو تو اون کلاب نحس نمیذاشتم لعنت بهش ....
بعد از ارزو کردن و فوت کرن شمع همه دوستامون گفتن که باید باهم تانگو برقصید ....و فاککک من باید بگم که تو این رقص جدا افتضاحم و وقتی به نیل نگاه کردم اون داشت میخندید ، اون همیشه ذهنمو میخونه ..
یه خنده عصبی کردم و دست نیل و گرفتم

_افتخار میدین پرنسس

+بله پرنس ...

بلند شد و رفتیم روی سن اون دوتا دستشو گذاشت رو شونم و منم کمرشو گرفتم

_امشب خوشگل شدی .خیلی

+مرسی تو هم همیشه جذابی

از نگاه لویی:

بعد از هری به زین زنگ زدم اون به تولد فرانک دعوت شده بود پس میتونست یه کاری کنه که این رابطه زود تر جوش بخوره .
پس بهش زنگ زدمو و موضوع رو بهش گفتم

_باشه پس اگه اینجوریه حتما یه کاریش میکنم

بعد از شنیدن حرفش یه لبخند محوی کردمو و تلفن قطع کردم
از نگاه فرانک
بعد از ۳ ساعت ما داشتیم میخندیدیم و شاممون تازه تموم شده بود .
مارک گفت بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم . بطری پپسی که الان خالی بودو برداشت چرخوند رسید به لوسی و می (may) لوسی حقیقتو انتخاب کرد .همه میدونستن که این دو تا لزن پس می ، می خواست که واقعا احساس لوسی رو به خودش بدونه .
پرسید

_لوسی اعتراف کن که چه حسی نسبت به من داری ؟؟

لوسی اول خیلی خجالت کشید ولی بعد از چند ثانیه گفت

+خوب ... اوممم . ... نمیدونم .....شاید ع...ش..ق

اینارو با یه لرزش خاصی گفتو یه قطره اشک از چشاش ریخت پایین. می بلند از جاش شد و رفت کنارش نشست و بغلش کردو گفت

_راستش ....راستششش .... حس منم ....اوممم یه جورایی شبیه همینه . ینی خوب.... عشقه

همینجا بود که لوسی لبشو چسبوند رو لبای می و همه صدای دست و جیغشون بالا رفت .
مارک دوباره بطری رو چرخوند و بطری افتاد به نیل و زین
از حرص دستمو مشت کردمو دستمو که از پشت نیلو گرفته بود و فشار دادم و نیل فهمید عصبیم چون میدونستم زین ادمیه که همیشه به رابطه ما حسودی میکنه پس دستشو گذاشت رو پام تا ارامشو بهم برگردونه ..
زین پرسید

_هی نیل جرعت یا حقیقت ؟

نیل که نمیخواست حقیقتو بخاطر سوالای سکسی زین انتخاب کنه گفت

+جرعت

_خوبه .. پس باید بری و اون پسره چشم سبزه که اونجاستو ببوسی .

نیل نفسش گرفت و من با عصبانیت گفتم

+عمرا اجازه چنین کاری رو بدم

_پس شاید نیل بخواد یه بلو جاب خوب بهم بده ..

نزاشتم حرفش تموم بشه میخواستم بزنم تو دهنش که مارک جلومو گرفت

+هی داداش تولدته ولش کن زین یه چیزی میگه بشین و از مهمونیت لذت ببر

به نیل نگاه کردم که داشت از ترس میلرزید پس نشستم و بی خیالش شدم .
مارک چند بار دیگه چرخوند که رسید به من و لورا
پوففی کشیدمو با خودم گفتم ادم قحت بود اخه چرا اون اگه کاری الان میگه رو نکنم همه چیزایی که تو اون شب اتفاق افتاد و به نیل میگه

*فلش بک*

نیل چرا اومدی ؟؟ اون الان باید خواب باشه ... نمیدونم فک کنم من مستم . به میز تو حال نگاهی انداختم و شیشیه خالی ویسکی رو دیدم . رفتم سمت در که صداش داشت سرمو میترکوند .

_سلام فرانکی

+تو اینجا چی میکنی لورا ؟ چی میخوای ؟.

_تورو

منو هل داد و اومد تو .
بقیش یادم نیست تا اینکه از خواب پاشدمو دیدم که هردومون لخت تو تخت منیم و از اون روز اون برای همه چی تهدیدم میکنه و اون پولای فاکی رو ازم میگیره .راستش پول اصلن برام مهم نیست مهم اینکه نیل نباید چیزی بفهمه.

*پایان فلش بک*

.
.
مرسی که میخونین ❤
به دوستاتون هم معرفی کنید 😗
عکس بالا فرانکه 👨
All the love ❤

Forgotten (Harry Styles)Where stories live. Discover now