after a year

334 34 0
                                    

یک سال بعد
V
.
از اتاق تمرین بیرون اومدم... عرق روی صورتمو پاک کردم و روی یکی از نیمکتای اون اطراف نشستم... و از تو جیبم گوشیم رو دراوردم و متوجه مسیج شدم...
"کیم ته یونگ شما از این به بعد گروهی کار میکنین و در همین مورد امروز با پارک جیمین به اتاقم میاید تا راجبش صحبت کنیم "

پیام از پی دی نیم بود...

"بله پی دی نیم من و جیمین پارک ساعت 6:30 برای جلسه میایم"

خواستم گوشی رو بزارم تو جیبم ولی یاد چیزی افتادم...
وارد روزشمار گوشیم شدم...دقیقا یک سال گذشت...و من تونستم تو این یک سال جایگاهی که میخواستم رو به دست بیارم و دوست خوبی مثل پارک جیمین رو پیدا کنم
البته اون یکم منحرف بود و منو یاد ج جانگ اه البته من موفق نشدم اون پسرو فراموش کنم نمیدونم از او متنفرم یا عاشقشم :")

برای جیمین یه پیام دادم درباره جلسه امروز و به اتاقم رفتم که یکم استراحت کنم...

Jungkook
.
"آهه سفر خیلی خوبی بود من ژاپن رو خیلی دوست داشتم و امیداورم بعد از دیبو رسمی حتما برای اجرای کنسرت به ژاپن میام... منتظرم باشین "
.
با پاسخ به اخرین سوالشون بوسی برای دوربین فرستادم و برای طرفدارا دست تکون دادم
فقط دلم اتاقمو میخواست

خدای من چه قد خستم

"اقای جئون ما چمدوناتون رو میبریم لطفا زود تر داخشین تا دوباره خبرنگارا نریختن دم کمپانی "

"اوه بله من الان میام ممنون"

به سمت اتاقم راه افتادم ولی دیدن پسری اشنا با موهای لخت بلوند و اندامی جذاب متوقفم کرد... روی لباسش کارتی بود که روش نوشته بود کیم تهیونگ
باورم نمیشه اون اونهه؟؟؟

"هی پسر مگه نگفتم دیگه اینجا پیداه نشه ''
سرشو با ارامش از برگه ها دستش بلند کرد و با تعجب نگام از سرتاپمو نگاه کرد ... لبخند مسخره ای تحویلم داد

"تهیونگ شی لطفا همرام بیاین این سکانس رو فیلم بردادری می کنیم"

یا مسیح این بازیگرم هست که 😰 جانگکوک گندشو دراوردی واقعا..

Beap beap beap
گوشیم رو دراوردم
وایی جلسه یادم رفت.
" جئون شی یه ربع دیگه به اتاقم بیا"

به سمت اتاق خوشگلم دویدم... سریع لباسمو عوض کردم ... یه پیرن چارخونه قرمز بلند بایه جین مشکی و کفشای مشکی شیکم ...
رفتم جلوی اینه خط کشم رو پررنگ کردم و یکم برق لب صورتی ملایم هم زدم
خسته شدم خودم رو روی تختم انداختم ولی تا چشامو بستم یاد اون تهیونگ افتادم
وایی خدا اینو دیگه چیکارش کنم

ساعتو نگاه کردم... اوه دیر شد
سریع از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق بنگ شی رفتم.

.
.
.
.
💢💢💢💢💢💢💢
یعنی کجا دیگه تهیونگ رو میبینه🙎💚


Dark and wildWhere stories live. Discover now