جف با استرس جواب داد:
-« سایمون... » و بعد هري دیگه نشنید جف چي ميگفت چون همه چیز رو از رادیو خبري که سم روشن کرده بود، شنید:
-« سایمون کاول، امروز در حاليکه از طرف بازرسان پلیس تجسس لندن بازجویي خصوصي داشت، فرار و در شلوغي خیابانها با اتوموبیلي تصادف کرد. »سم با سرعت رانندگي ميکرد تا هر چه زودتر به جایي که جف گفته بود، برسن. در واقع هر چه زودتر به ساختمون پلیس تجسس برسن. نزدیکاي ساختمون ، ماشین - که سرعت بالایي داشت - رفت روي سرعت گیر و باعث شد صورت هري - که کمربند نبسته بود - بخوره توي شیشه ولي با دستش به سم بگه که سرعتشو زیاد کنه. سم باز هم پاش رو روي پدال فشار داد و بعد به سرعت فرمون رو چرخوند تا ماشین وارد ساختمون بشه. روبروي در ورودي پارك کرد و هري در حالیکه دست راستش روي پیشونیش بود ، دوید توي ساختمون.
به محض پیدا کردن جف فریاد زد:
-« چه خبره؟ »جف با ابروهاي به هم گره خورده، خیلي آروم جواب هري رو داد:
-« هیسسس! خفه شو بابا آدم که توي ادارهي پلیس هوار نمیزنه. » بعد لیوان یك بار مصرفي برداشت و بعد از اینکه از آب سردکن توش آب ریخت، اون رو دست هري داد:
-« حالا عم بیا اینو کوفت کن تا این پلیسا بیان ببینیم اون مرتیکه شارلاتان چه مرگش شده. » و نشست روي صندلي آبي رنگي که از جنس پلاستیك و پشت سرشون بود. هري هم به تابعیت از جف روي صندلي کناري نشست، قبل از اینکه لیوان توي دستش رو توي سطل زباله بندازه.جف با دقت به صورت هري نگاه کرد و بعد متوجه کبودي بالاي ابروش شد:
-« کتك کاري کردی؟ »
هري با چشماي گرد نگاش کرد:
-« من پامو روي چمن هم نمیذارم اون وقت تو توقع داري دعوا کرده باشم؟ »-« پس این چیه؟ » جف گفت و به کبودي اشاره کرد. هري با کلافگي سر تکون داد:
-« رفتیم روي سرعت گیر، پاچیدم توي شیشهي ماشین. »جف « ابله »ـي گفت و بعد رفت و از دختر جووني که به نظر میومد به تازگي استخدام شده باشه، جعبهي کمكهاي اولیه گرفت. دختر همون طور که با لبخند ذوق مرگي هري رو نگاه میکرد، مشغول انجام کاراش بود. حق هم داشت ذوق مرگ بشه چون فهمیده بود که لري استایلینسون، واقعیه.
همه چیز دربارهي فن گرلي عجیبه. ما نميتونیم بگیم همهي فن گرلهاي دنیا شبیه هم دیگهن. مثلاً همین الان یه دختر فن گرلي، توي یه نقطه از این دنیا داره فنفیکشني مينویسه که شخصیتهاي اصلیش خودش و هري استایلزن و توي دو تا کوچه بالاتر، یه دختري داره براي اینکه لري زودتر بر ملا بشه، به مسیحي که مردم میگن گيهارو دوست نداره التماس میکنه.
یه جاي دیگه اعضاي بند دچینسموکرز رو با هم شیپ میکنن و توي خونهي بغلیشون، یه دختري داره فنفیکشن زیام مین رو براي فن گرلاي هموطنش ترجمه میکنه. این فن گرلي چیزيه که ذهن خیلي از دانشمندارو به خودش مشغول کرده.
YOU ARE READING
This Man Is Dead(L.S)
Fanfiction" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار...