نبايد قبول ميكردم(پارت يكـ)

1.2K 52 2
                                    

بعد از بدنيا اومدن بچه باهم سرد شد،نه دارم كيرو گول ميزنم؟او هميشه با من سرد بود،از اولشم ازدواج ما اشتباه بود...هيچ وقت نبايد تن به اين ازدواج مسخره ميدادم
فلش بكـــ
راوي:
به شدت سهام شركتا پايين اومده بود و دَر بيشتر شركتاي كه برشكسته شدن داشت پلمپ ميشد،هميشه رئيسا در حال تلاش بودن تا شركتشون رو نجات بدن....
...
رو تخت دراز كشيده بودو گوشيشو چك ميكرد،كه گوشيش زنگ ميخوره
ميران:آرااااا(تلفظش ara)مياي؟!
آرا:كجا؟!
ميران:دختر از قافله عقبي،امشب پارتيه يادت رفته؟
آرا:اوففف اره حالا چي بپوشم؟
ميران:يه چيزي سر هم كن ساعت هفت ميام دنبالت
باشي گفتو قطع كرد و به سمت كمد لباساش رفت...
...
با صداي بوق ماشين،كيفشو برداشت و از پله هاي خونه پايين رفت....جلوي در ماشين مشكي رنگي پارك بود
شيشه ماشين اومد پايين
ميران:نميخواي سوار شي؟:/
آرا سوار ماشين شد...ماشينو تو اون شلوغي يه جا پارك كردن...وارد مهموني شدن،آرا با يه لباس نيم تنه و جوراب شلواري (از اوناي كه تازگياي مد شده😬)يه شلوار برمودا هم روش،يه تيپ كاملا جذاب زده بود،كه همه محوش بودن،با ميران شروع به رقصيدن كرد،ميران يه گيلاس مشروب بهش داد
ميران:به سلامتي
آرا:به سلامتي چي؟
ميران:به سلامتي خودمون
و يه قلپ نوشيدن
ميران،با سر به يه گوشه ي كه خيلي شلوغ بود و چند تا پسر نشسته بودن اشاره كرد
ميران:ميدوني اونا كين؟
آرا:نه
ميران:اوه سهون،پارك چانيول و كيم كاي
آرا:خوب
ميران:جاي تعجبه كه نميشناسيشون،اونا جز پولدار ترين ادما كره ان حتي پولدار تر از ما
آرا:خب:|
ميران:نكته جالب اينجاست،كمتر كسي رو ميبيني كه با اونا نخوابيده باشه
آرا:پس ج*نده پسندن
ميران:اوهوم،و خيلي مغرور
آرا:به ما چه،بيا حال خودمونو بكنيم
و باز هم شروع كردن به رقصيدن،يك پيك..دو پيك و همينجور مشروب ميخوردن،بعد از چند ساعت كاملا مست بودن،و يه تاكسي گرفتنو هركدومشون به سمت خونشون رفتن...
ايفون در و زد
اجوما(خدمتكار خونه):بله؟
آرا(با حالت مستي):منم...آرا
در و باز كرد و با تله تله سمت خونه رفت
آقاي كيم(پدر آرا)با داد:تا الان كدوم گوري بودي؟ميدوني ساعت چنده؟
آرا(باحالت مستي):بابا داد نزن
يوري(زن باباي آرا):سوجين سرش داد نزن
آقاي كيم:سرش داد نزنم؟ميدوني ساعت چندعه؟بااين وضعيتي كه ما داريم،اينقدر اين دردسر درست ميكنه
يوري:خودم فردا به حسابش ميرسم
و آرا رو برد بالا و خوابندش،اومد پايين آقاي كيم همچنان تو سالن نشسته بود
-تنها يه راه مونده
+چه راهي
-فردا بهتون ميگم
و به سمت اتاق خوابشون رفت...
از ديد آرا
نفر مستقيم تو چشمام خورد و باعث شد بيدار شم
آرا:اجوما لطفا پرده رو بكشيد
اجوما:نميشه آرا اقاي كيم همرو احضار كردن
آرا:اوف باز چرا؟
اجوما:مثل اينكه مسئله مهميه،برو دست و صورتتو بشورو برو پايين
دست و صورتمو شستمو پايين رفتم همه دور ميز نهار نشسته بودن رفتن بغل يوني نشستم
نينا :ظهر بخير،ميخواستي يكم ديرتر بيدار شي
آرا:به تو ربطي نداره
اقاي كيم:با خواهر كوچيكت درست حرف بزن
آرا:حالا چي ميخواستين بگين
اقاي كيم:خودت كه وضعيت شركت رو ميدوني
آرا:خب
اقاي كيم:مستقيم ميرم سر اصل مطلب،فقط يه راه براي نجات شركت هس
آرا:خب به من چه ربطي داره؟
اقاي كيم:ربطش اينكه تو بايد ازدواج كني
ازدواج،اين كلمه تو لغت نامه من وجود نداره
آرا:چيييييي؟؟؟؟ازدواججج،چه ربطي به من داره تو دو تا بچه ديگه هم داري
اقاي كيم:همين كه ميگم،نينا از تو ٧ سال كوچيك تره تو وقت ازدواجت شده بايد از علافي در بياي،جون سوك هم به حرفم گوش نميده
آرا:يعني چييي؟من فقط ٢٣،سالمه
اقاي كيم:داد نزن،همين كه گفتم
از جان بلند شدم
آرا:من ازدواج نميكنم
با صداي بابا سر جام ميخ كوب شدم
اقاي كيم:اگه ازدواج نكني هيچ ارثي بهت نميرسه
آرا:چي؟داري تحديدم ميكني؟
اقاي كيم:تو اينطوري فكر كن و اينكه فكرشم نكن از زير اين كار در بري
آرا:مشكلت با من چيه بابا؟چون من از پيشت نرفتم ازم متنفري؟
يوري:اين چه حرفيه آرا
آرا:ببخشيد اما فكر نميكنم اين بحث به شما مربوط باشه
اقاي كيم:با مامانت درست صحبت كن
آرا(با داد):اون مامان من نيستتتتت،فكر كنم خودتم اينو خوب بدوني
حرفو زدمو رفتم تو اتاقم
واييي بابا ديوونههه شده من عمرا ازدواج كنم،زنگ زدمو به ميران همه چيزو گفتم اونم گفت چاره ي ديگه ي ندارم،راستم ميگفت من بايد اين ازدواج اجباري رو قبول كنم

I love you but i don't want Where stories live. Discover now