The end

497 29 2
                                    

‏👻last part👻
#iloveyou_5
آرا(با گريه):حتما ميخواين برگردين پيش هم
چانيول:آرا اينطور كه تو فكر ميكني نيست
آرا:پس چجوريهههه هاننن؟؟؟من دوست دارم تو هيچوقت دوسم نداشتي،اصلا نميفهمم دارم چي ميگم
چانيول:آرا به من نگاه كن من دوست دارم و خواهم داشت،ببين همه چيز درست ميشه،فقط گوش
و به همراه آرا روي مبل نشست
چانيول:ببين آرا اين نا،بهم زنگ زد چند وقت پيش گفت بيا دوباره شروع كنيم،اون پيرعه مرده ولش كرد اومد سمت من ميدوني بهش چي گفتم،بهش گفتم من زنو بچه دارم،و عاشقانه دوسشون دارم،آرا بيا دوباره از اول شروع كنيم ميخوام يه چيزي بهت بگم،ميدونم تمام اين مدت ازت دور بودم چون عاشقت بودم آرا چون ميترسيدم تو هم دلمو بشكني،ميترسيدم تو هم منو ترك كني....آرا عاشقتم خواهش ميكنم منو ببخش..
"سه سال بعد"
چانيول:زود باشين ديگههههه ديرمون شددد
بارام از پله ها رفت پايين سمت چانيول
بارام:بابا اينقدر عجله نكن
چانيول:از مامانت ياد گرفتي؟
بارام:اوهوم
چانيول طرف چال لپ بارام رو بوسيد
چانيول:خيلي خوشگل شدي
بارام:من هميشه خوشگلم
چانيول:درست مثل مامانتي (و خنديد)
آرا از پله ها اومد پايين،يه لباس مشكي بلند پوشيده بود با يه پاشنه بلند مشكي
از ديد آرا
از پله رفتم پايين چانيول بهم زل زده بود
آرا:خوشگل نديدي؟
بارام:ديده،اما به خوشگلي تو نديده مامان
چانيول:خيلي خوشگل شدي
آرا:ميدونم،بريم ديرمون شد
سوار ماشين شديم به سمت مراسم حركت كرديم...
ميران تو لباس عروسي ميدرخشيد،بالاخره اين ميران خل و چل منم ازدواج كرد
آرا(با گريه):باورم نميشه ازدواج كرديييي😭😭
ميران(با گريه):منم به جمع بدبختا پيوستم
و همو بغل كردن..
سهون:شوهر به اين خوشتيپي داره دلشم بخواد
چانيول:زناي ما نمك نشناسن
آرا:ميشنويم
سهون:گفتيم كه بشنويم
ميران:بشه اينقدر گريه نكن آرايشمون پاك ميشه
و از بغل هم اومدن بيرون
چانيول:يه جوري گريه ميكنن انگار صد سال همو قرار نيست ببينن،بابا فردا قرار باهم بريم مسافرت
سهون:البته براي ما ماه عسله
هممون به سمت ماشينامون رفتيم،به اطراف نگاهي انداخت،چقدر احساس خوبيه پايان هر قصه ي خوب باشه،همه چيز به خوبي و خوشي تموم شد،همه چيز بهتر از قبل شد،خوشحالم خوشحالم از اينكه ديگه ميتونم راحت نفس بكشم...سوار ماشين شدم
چانيول:راستي آرا نگفتي چرا اون تتو رو كردي؟(تتوعه اسم فيك بود i love you but i don't want)
آرا:براي تو
چانيول:جدي؟
آرا:اوهوم براي اينكه ميترسيدم دوسم نداشته باشي،ولي ميدوني چيه چانيول،خوشحالم همه چيز با خوبي و خوشي تموم شد...
پايان هر قصه ي براي همه دردناك و دل انگيزه،زندگي كوتاهه پس سعي كن از زندگيت لذت ببري و با تمام وجود به چيزاي كه دوست داري پايدار باش...❤️🌸

I love you but i don't want Where stories live. Discover now