part5

4.2K 496 101
                                    

لویی جلوتر از هری وارد خونه شد و سمت کمدی رفت که کنار تختش بود و درشو باز کرد

-وسایلتو بذار اینجا خالیه

-میتونم کنارت بخوابم؟

لویی چشماشو چرخوند:جای دیگه ام دارم مگه؟

هری قند تو دلش آب شد

لویی از کمد و هری فاصله گرفت و سمت در رفت:بذار اونجا شب جا به جا میکنیم فعلا بیا بریم به کارن بگیم اونجا میخوای کار کنی!

-باشه

هری با قدمای کوتاه و تند خودشو به لویی رسوند و پشت سرش از در خارج شد

...

لیام دستشو زیر سرش گذاشته بود و چنگالو تو موهاش فرو میکرد و درمیاورد

-امتحانو گند زدم

آروم زمزمه کرد طوری که فقط نایل بشنوه

نایل:بس کن لیام تو تمام شب داشتی میخوندی حتی هفته های قبلم میخوندی

-اگه قبول نشم چی؟ من حتی از اون سوپرمارکت مزخرف استعفا دادم

-عب نداره تو این شهر سوپرمارکت پره

در همین لحظه بریانا و ملانی دست تو دست نزدیک لیام و نایل شدن

-چی شده بچه ها؟

بریانا با دیدن قیافه ی در هم لیام پرسید

لیام سرشو بلند کرد و آه کشید:واسه استادیاری آزمون دادم ولی نمیدونم قبول میشم یا نه

ملانی در حالی که کنار نایل مینشست پرسید:جوابش کی میاد؟

-فردا

بریانا:خب این که بغض کردن نداره یا قبول میشی یا نه اصن چرا واسه استادیار شدن آزمون میگیرن؟

لیام:چه میدونم میگن میخوان بهترینارو انتخاب کنن!

لویی و هری نزدیک شدن ملانی و بریانا با دیدن هری لبخند زدن هری از دیدنشون خوشحال شد

ملانی:سلام هری حالت چطوره؟

هری لبخند زد:خوبم فردی چطوره؟

بریانا خندید:عالیه

ملانی:خب همتون جمع شدین ما میخواستیم بگیم که میخوایم هفته ی دیگه واسه فردی جشن بگیریم باید همتون بیاین

هری دستاشو زد بهم:اخ جون مهمونی دوست دارم

لیام پوفی کرد و چشماشو چرخون:من که خوشم نمیاد بیام یه سری لزبین کسمشنگ ببینم!

لویی:موافقم

بریانا:لویی تو باباشی باید بیای

لویی حرفی نزدو سرشو چرخوند

نایل:واسه تدارکات کمک خواستین بگین من هستما

ملانی:مرسی حتما میگیم!

I don't believe in love! ~ By Atusa20Where stories live. Discover now