«بهم بگو که چقدر منو میخوای.»
اون زمزمه کرد با اینکه میدونست فقط داره سر به سر نایل میزاره که به اوجش برسه. نایل داشت کلافه میشد.«من خیلی بد میخوامت هری! ل-لطفا منو به فاک بده..حالا! من اون دیک بزرگت رو توی خودم میخوام. لطفا! قول میدم پسر خوبی برات باشم.»
اون گفت و قلبش محکم میتپید. هری ۳تا انگشتش رو با هم داخل نایل کرد و آروم سر دیکش رو داخل سوراخش کرد. نایل چشماش رو بست و نفس تیزی کشید.«ع-عمیق تر، لطفا!»
اون از درد و لذت بلند ناله کرد وقتی هری کاملا خودش رو توش فرو کرد و به پروستاتش ضربه زد. اون فرفریهای هری رو تو دستاش کشید و صورتش رو برای یه بوسه دیگه نزدیک خودش کرد. هری ضربه هاش رو محکم تر کرد.«به فاک دادنت حس خیلی خوبی میده.»
هری توی دهن نایل نفس کشید.دیک نایل داشت منفجر میشد و نایل یه فریاد کشید و اسم هری رو صدا کرد.
«م-من نمیتونم نگهش دارم. من دارم میام! هری-من»
انگشتای نایل کمر هری رو خراش دادن.«من بهت نگفتم که بیای.»
هری گفت و حرکاتش رو آروم تر کرد.«م-میشه لطفا بیام؟»
نایل خواهش کرد. صداش تقریبا در نمیومد. هری به نایل نگاه کرد و دیکش رو کشید بیرون و مایع روی شکم نایل رو لیس زد.«بیا روی پاهام بشین.»
اون گفت و کاملا داغ شده بود. نایل بلند شد و آروم روی دیک هری نشست. هری پاهای نایل رو گرفت و شروع کرد به فرو کردن با قدرت بیشتر توش.«اووه..تو خیلی تنگی!»
نایل حس کرد داره میمیره، ناله هاش بیشتر شدن و دستاش محکم دور هری حلقه شده بود. هری نفس میزد و عرق میریخت.
«دیگه اونقدر کم فکر نیستی، نه؟»
هری با خنده ای توی صداش گفت.نایل نمیتونست جواب بده.
«فاک...میشه لطفا بیام هززز؟»
صداش میلرزید. هری شونه نایل رو بوسید.«برای من بیا، نایل!»
نایل با آه بلندی اومد و بدنش لرزید وقتی خودشو رو شکم هری خالی کرد. اون با خستگی لبهای هری رو بوسید و لب پایینش رو گاز گرفت. هری خودش رو از نایل بیرون کشید.«بیب؟»
هری آروم با لبخند مجذوب کننده ای صداش کرد. نایل میدونست باید چیکار کنه و اونو به لبه تخت تکیه داد. اون شروع کرد به ساک زدن و به دستش رو دیک هری کار کرد. بعد به بالا و چشمای سبز، حالا تقریبا مشکی هری که با لذت پر شده بود نگاه کرد. هری ناله کرد و موهای نایل رو تو دستاش گرفت. نایل میتونست صدای نفسهای نامیزون هری رو بشنوه. اون کل دیک هری رو داخل دهنش کرد و هری نفس عمیقی کشید.«آ-آهه..من دارم میام نایل!»
نایل کام هری رو توی دهنش حس کرد. هری چونشو گرفت.«قورتش بده!»
نایل اونو قورت داد و روی تخت برگشت. هری دستاش رو دور بدن لرزون نایل پیچید و باهم دراز کشیدن.
اونا چنتا بوسه خسته رو لبهای هم گذاشتن. هری دستاشو تو موهای نایل با آرامش میکشید. نایل لبخند زد و اون رو بوسید.«اون واقعی بود؟»
نایل پرسید و لبخند زد.«آره، آره. اون واقعی بود.» هری گفت و هنوز نفسش در نمیومد. یکم متعجب بود. «متاسفم اگه اذیتت کردم یا..؟»
«نکردی.» نایل صورتش رو تو گردن هری فرو کرد. «تو واقعا عصبی شدی وقتی من سر به سرت گذاشتم؟» اون پرسید و هری نیشخند زد.
«خب، شاید یکم، ولی واقعا این چیزی بود که کل صبح میخواستم باهات انجام بدم.»
اون گفت و چشمک زد.نایل ابروهاش رو بالا داد.
«حرومزاده! تو دیدی من داشتم زجر میکشیدم!»«اوه خفه شو!» هری خندید. «من خیلی خیلی دوست دارم نایل.»
اون گفت و و پیشونیش رو چین داد و منتظر عکس العمل نایل شد. نایل لبهاش رو روی لبهای هری، طولانی گذاشت و لبخند زد.«منم همینطور.»
نایل سرش رو روی سینه هری گذاشت.«صبر کن، نایل! دیوارای کاغذی یادته؟ فکر کنم ما یه توضیحاتی برای زین که اتاق بغل ماست باید بدیم، احتمالا شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته و آسیب دیده.»
«اوه، فاک!»
نایل آروم گفت. اون واقعا اهمیت نمیداد؛ نه حالا.
«من هزینه درمانش رو میدم.»ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم عاخرش😻😭💦💜💚
یکی تو نظرا گفته بود که اینو ادامه بدیم با اینکه داستان اصلیش همین قدره.
خب من مسلما ب تهنایی نمیتونم هم ترجمه کنم هم اینو بنویسم دس اگه ایده ای دارین لطفا بگین و اگه دوست دارین خودتون ادامشو بنویسین هم حتمن بگین❤All The Love -F
farrysh
YOU ARE READING
Beg For It | Narry Smut | Persian translation
FanfictionWhen Niall cant handle the pain under his pants and harry just...