ಥ Second ಥ

828 70 0
                                    


«حالت خوبه نایل؟ به نظر میاد داری درد میکشی، یا همچین چیزی؟»
هری متعجب پرسید.

«خوبم، فقط درد زانوم. همون همیشگی، میدونی...»
نایل گفت ولی به نظر میومد هری متقاعد نشده بود.

«من میرم یکم صبحانه برای خودمون بگیرم نایل. میتونیم همینجا توی اتاق بخوریم، آره؟»
اون گفت و نایل سرش رو برای تایید تکون داد.

هری بلند شد و دنبال لباساش گشت. نایل آهی از سر راحتی کشید. چون هری دیگه بهش خیره نشده بود. حالا،اون فقط داشت تو اتاق راه میرفت؛‌ البته با لباس زیرش. شِت! نایل تصمیم گرفت که نگاهش نکنه و برگشت تا روی شکمش بخوابه.

«پیراهن من کجاست؟ ندیدیش نی؟»
نایل دوباره برگشت و با هری رو به رو شد که روش خم شده بود تا پیراهنش که روی هدبورد تختش افتاده بود رو بگیره.
اون میتونست بوی پوستش رو حس کنه که بوی ژل حموم دیشبش رو میداد. هری دوباره نیشخند زد و موهای نایل رو آروم بهم ریخت.

«یه دقیقه دیگه برمیگردم.»
هری گفت و نایل نمیتونست چیزی بگه.

وقتی هری اتاق رو ترک کرد نایل تقریبا از بی صبری بغضش گرفته بود.‌اون باکسرش رو درآورد و چشماش رو بست و سر دیکش رو آروم گرفت. اون الان حاضر بود برای یه بلوجاب چی بده؟ یا بهتر، برای یه سکس سخت؟ اون حاظر بود هرچی بده تا هری اون کار ها رو بکنه. اون یه آه کشید وقتی به هری فکر کرد که عمیق توش فرو کرده و حرکتش رو سریعتر میکنه. اون داشت نزدیک میشد. فشار زیادی زیر شکمش به وجود اومده بودو اون بلندتر ناله کرد‌.

«هانی،‌ من اومدم!»
هری داد زد و در رو بست.

«فاک، فاک، فاک...»
نایل ترسید و سریع باکسرش رو پوشید و خودش رو پوشوند. سعی کرد که عرق صورتش رو پاک کنه. موبایلش رو تو دستش گرفت و وانمود کرد که فقط توی موبایلش بود.

برآمدگیش همچنان به طرز بدی توی باکسر تنگش جا شده بود.‌ هری اومد داخل و از خوشحالی سوت میزد. اون دوتا ظرف تخم مرغ، گوشت و نون تست و یکم میوه تازه دستش بود.

«هنوز تو تختی گشاد؟»
اون لبخند زد و ظرف هارو روی میز چید و روی تخت نایل پرید.

«بامزه ترین چیز ممکن همین الان اتفاق افتاد، نایل! یه مَرده بود و قسم میخورم سعی داشت...» هری مشتاقانه شروع کرد ولی قیافه درهم نایل متوقفش کرد. «جدی میگم، مشکلت چیه نایل؟» اون به نظر اذیت شده بود. «به نظر میاد یه تیکه چوب گنده بالای کمرته!»

«کاش..»

«کاش چی؟»

«هیچی!»

«بهم بگو، بیبی.»
هری گفت و خودش رو درست کنار نایل جا داد. نایل به زور لبخند زد.

«نه، چیزی نیست.»

هری تصمیم گرفت بامزه باشه و پیشونیش رو چین داد.

«من باید بدونم!»
اون بلند گفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نظـر و وت فراموش نشه لاوز!❤

All The Love -F
farrysh

Beg For It | Narry Smut | Persian translationHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin