فلش بک
_هی جولییییی جای دوری نری هاااااا
+باشه زینی!!!
لبخندی از روی رضایت زد گونه خواهی ناتنیه کوچولوشو بوسید و اونو به طرف جنگل هول داد اون فرشته کوچولو میخواست به جنگل بره اونم تنهایی!!! اما اون هنوز ۶ سالو نیمشه!!
زین خیلی بهش گفت اما جولی لجباز تر ازین حرفا بود!!واسه همین زینم کوتاه اومد
الان چند دقیقه از رفتن جولی میگذره و زینم داره کتابشو میخونه اما....صدای جیغ اشنایی میشنوه
_ج...جولی؟؟
زین سریع به سمت جایی که جولی رفته بود میره اما باچیزی که میبینه پاهاش سست میشه و روی زمین میوفتع:ج...جولی؟؟...جولیا؟؟وقتی دید جواب نمیده سریع به سمتش دوید اونو تکون میدادو با دادو گریه صداش میزد اما.....اون خواب بود....خواهر کوچولوش حالا برای همیشه خوابیده بودزین به گردن خواهرش نگاه کرد که دوتا رد دندون رو شاهرگ کوچولوش بود اما خوناشاما که نمیتونن واقعی باشن....میتونن؟؟_____
اینجا زین ۱۲ ساله بوده لطفا نظر هم بدین❤💛😁✌